سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد
ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد
دل هر کس که بگدازد ز سوز نالهٔ بلبل
به جای اشک از مژگان گلاب ناب می ریزد
شب بیداد هجرانت ز بس بر خویش می پیچم
ز دل تا دید اشکم رنگ صد گرداب می ریزد
شود گر روبرو با شعلهٔ رخسار او یکره
زکف مشاطه را آیینه همچون آب می ریزد