مهربانی با خلایق پاسبان دولت است
در حقیقت دل شکستن کسرشان دولت است
بر شکم سنگ قناعت بند و آسایش گزین
سیری از چیزی که ممکن نیست نان دولت است
گر حقیقت بین شوی، خون دل خود می خوری
آنکه سرمست شراب ارغوان دولت است
باده نوشی را که باشد پادشاه وقت خویش
ابر عالم گیر بر سر سایبان دولت است
در به روی خلق بگشا تا ببینی فتح باب
راندن دربان ز درگه پاسبان دولت است
لقمهٔ بی شبه در کشکول فقر آماده است
خون دلها نعمت الوان خوان دولت است
کی رود جویا علم از سیلی پرچم زجای
بردباری با سبک مغزان نشان دولت است