بدکاره رحمت از چه سبب چشمداشت داشت
دهقان امید حاصل هر چیز کاشت داشت
گفتم مگر زباده چو گل بشکفانمش
می خورد و سرگرانی نازی که داشت داشت
روزش مدام عید و شبش قدر بوده است
هر کس نه فکر شام و نه امید چاشت داشت
زین خاکدان کسی که بشد از دل سلیم
نقدی که بهر توشه عقبی گذاشت داشت
جویا ندید از غم عشق تو فتح باب
امیدها ز هر چه که بر دل گماشت داشت