کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد
    آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد
    می کند با هستی حیرت نصیب بزم عشق
    دوری او آنچه در آیینه با تمثال کرد
    باده ام را ریخت بر خاک و مرا کشت از خمار
    محتسب خون مرا آخر چنین پامال کرد
    در بهاران هر قدر بر مستی بلبل فزود
    جام گل را از شراب رنگ مالامال کرد
    بسکه در وحدت سرای عشق یک رنگ تو شد
    باده نوشیهای جویا گونه ات را آل کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha