کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند
    بی سرو سامان احوالم به سامان می کند
    از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا
    لالهٔ پیکانی زخمم گلستان می کند
    تا توانی بر حصیر کهنه ای آرام گیر
    نفس را در خود کشی شیر این نیستان می کند
    گو سر خودگیر خواب راحت امشب از برم
    دیده ام را حسن پرشوری نمکدان می کند
    زله بند فیض گردد دگر گر ز باغ عارضش
    هر سحر خورشید عالم را گلستان می کند
    هیچ صیدی هرگز از قیقاج اندازی ندید
    آنچه جویا با دل آن برگشته مژگان می کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha