کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
    از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
    حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی
    شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت
    با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم
    کینهٔ ما را به دل همچون شرر در سنگ داشت
    شب که در فکر دهانش غنچه بودم تا سحر
    وسعت آباد دلم را جوش معنی تنگ داشت
    نامهٔ شوق مرا از دست قاصد می برد
    دلبری کز بردن نامم زبانش ننگ داشت
    من کجا و تاب استغنای او جویا کجا
    سرگرانی های نازش کوه را بی سنگ داشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha