کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آه کامشب محتسب آب رخ میخانه ریخت
    خون عشرت بر زمین بسیار بیرحمانه ریخت
    تا به دام عشق او آرام گیرد مرغ دل
    دیده ام از قطره های اشک آب و دانه ریخت
    خون آدم ریختن بر خاک پیش خوی اوست
    آنقدر آسان که گویی باده در پیمانه ریخت
    واله لولی وشی گشتم که چون شد گرم رقص
    گرد غم از دل به دست افشاندن مستانه ریخت
    شمع قدش جلوه پیراگشت تا در صحن باغ
    در رهش گلبرگ ماند پر پروانه ریخت
    پیروان عقل از ارباب معنی نیستند
    معنیی گر بود جویا در دل دیوانه ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha