کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است
    هر طرف چون نقش پا نقش جبین افتاده است
    پیش ما باشد یکی پست و بلند روزگار
    نقش ما برخاسته تا بر زمین افتاده است
    حلقه های دامنش از مژگان برگردیده است
    صید دل را آنکه در فکر کمین افتاده است
    هست در جولانگه او جاده ها خط شعاع
    نقش پایش آفتابی بر زمین افتاده است
    روشن است از توتیای گرد غربت دیده اش
    شمع مجلس تاجدار از انگبین افتاده است
    از غبار راهش آمد نکهت دود کباب
    بسکه دلها در پی آن نازنین افتاده است
    برنخیزد بعد از این جویا غبار از خاک هند
    بسکه آب روی مردان بر زمین افتاده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha