جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۴: بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است هر طرف چون نقش پا نقش جبین افتاده است پیش ما باشد یکی پست و بلند روزگار نقش ما برخاسته تا بر زمین افتاده است حلقه های دامنش از مژگان برگردیده است صید دل را آنکه در فکر کمین افتاده است هست در جولانگه او جاده ها خط شعاع نقش پایش آفتابی بر زمین افتاده است روشن است از توتیای گرد غربت دیده اش شمع مجلس تاجدار از انگبین افتاده است از غبار راهش آمد نکهت دود کباب بسکه دلها در پی آن نازنین افتاده است برنخیزد بعد از این جویا غبار از خاک هند بسکه آب روی مردان بر زمین افتاده است جویا تبریزی