کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غم بود چاره حریف به غم آموخته را
    بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را
    پردهٔ شرم تو شد حیرت نظارهٔ ما
    کرده ای جامهٔ آن تن نظر دوخته را
    گر خجالت کش رخسار تو نبود گل باغ
    از کجا آورد این رنگ برافروخته را
    زود چون شمع بری راه به سر منزل وصل
    هادی خویش کنی گر نفس سوخته را
    نونیاز است دل و چشم تو پرمایل ناز
    مکن از دست رها مرغ نوآموخته را
    کرده ای باز زهم صحبتی پیرمغان
    آتش خرمن طاقت رخ افروخته را
    هر که خو کرده به هجران نبود طالب وصل
    هست شادی غم دیگر به غم آموخته را
    کوه را چون پرکاهی برد از جا جویا
    سردهم گر ز مژه گریهٔ اندوخته را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha