چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدنها
که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدنها
به عزم چیدن گل تا خرامت گلشن آرا شد
بود از شوق دستت غنچه دلتنگ نچیدنها
نمی زیبد تواضع از تو با این قامت رعنا
که زیبا نیست جیب سرو در چنگ خمیدنها
چمن پیرا شود او با لب میگون اگر روزی
کند گل هم به رنگ غنچه آهنگ مکیدنها
ز وحشت گشت با عنقا دلم هم آشیان جویا
بود بر تخت، این دیوانه را ننگ رمیدنها