کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را
    همچو آب از دست ریزد بر زمین آیینه را
    پاک طینت قانع است از صاف لذتها به درد
    موم باشد خوبتر از انگبین آیینه را
    در کف هر کس که باشد صفحهٔ تصویر اوست
    گشته از بس عکس رویش دلنشین آیینه را
    می نماید عارضش از حلقهٔ زلف سیاه
    یا نشانیده است بر انگشترین آیینه را
    شهد ناب آمد به جوش از حلقه های جوهرش
    عکس لعلت کرده شان انگبین آیینه را
    چون مصفا شد دل از اندوه دنیا فارغ ست
    ساده است از چین غم لوح جبین آیینه را
    جوهرش افتد چو راز از سینهٔ مستان برون
    عکس او گر در طپش آرد چنین آیینه را
    از سراپایش بسان چشمه میجوشد عرق
    کرده جویا بس که عکسش شرمگین آیینه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha