جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۷۴: بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را همچو آب از دست ریزد بر زمین آیینه را پاک طینت قانع است از صاف لذتها به درد موم باشد خوبتر از انگبین آیینه را در کف هر کس که باشد صفحهٔ تصویر اوست گشته از بس عکس رویش دلنشین آیینه را می نماید عارضش از حلقهٔ زلف سیاه یا نشانیده است بر انگشترین آیینه را شهد ناب آمد به جوش از حلقه های جوهرش عکس لعلت کرده شان انگبین آیینه را چون مصفا شد دل از اندوه دنیا فارغ ست ساده است از چین غم لوح جبین آیینه را جوهرش افتد چو راز از سینهٔ مستان برون عکس او گر در طپش آرد چنین آیینه را از سراپایش بسان چشمه میجوشد عرق کرده جویا بس که عکسش شرمگین آیینه را جویا تبریزی