به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا
این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا
نقش هستی را به آسانی ز دل نتوان زدود
بی گداز از سکته هیهات است گردد زر جدا
آگه است از حال زخم من جدا از تیغ او
با دهان خشک شد هر کس که از کوثر جدا
کار هر بی ظرف نبود دل ز جان برداشتن
زان لب میگون به تلخی می شود ساغر جدا
گر درآمیزد به گلها بوی آن گل پیرهن
من به چشم بسته می سازم ز یکدیگر جدا
در گذر از قرب شاهان عمر اگر خواهی، که خضر
یافت عمر جاودان تا شد ز اسکندر جدا
بی سرشک تلخ، افتاد از نظر مژگان مرا
رشته می گردد سبک چون گردد از گوهر جدا
چون نسوزد خواب در چشمم، که شبهای فراق
اخگری در پیرهن دارم ز هر اختر جدا
نیست چون صائب قراری نقش را بر روی آب
چون خیال او نمی گردد ز چشم تر جدا؟
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.