کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را

    من به راه انداختم این کاروان خفته را

    مرگ بر ارباب غفلت تلخ تر از زندگی است

    گرگ می آید به خواب اکثر شبان خفته را

    نقد انفاس گرامی رفت از غفلت به باد

    راهزن از خویش باشد کاروان خفته را

    مهر بر لب زن که می ریزد نمک در چشم خواب

    خنده بی شرمی گلها خزان خفته را

    شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده اند

    برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را

    از نصیحت غافلان را بی خودی گردد زیاد

    طبل رحلت می شود افسانه جان خفته را

    زود گردد چهره بی شرم پامال نگاه

    می رود گلشن به غارت باغبان خفته را

    از فسون عقل می گردد گرانجانی زیاد

    خارخار عشق می باید روان خفته را

    عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد

    کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

    جان قدسی را به نور عشق صائب زنده دار

    شمع می باید به بالین میهمان خفته را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha