کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت

    دست خود بوسید هر کس دامان پاکان گرفت

    گر به دست و پا نپیچد خار صحرای وجود

    می توان ملک دو عالم را به یک جولان گرفت

    صحبت روشن ضمیران کیمیای دولت است

    خون ما در چشمه خورشید رنگ جان گرفت

    گر نگردد طعنه سنگین دلی دندان شکن

    می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت

    دامن پاکان ندارد تاب دست انداز شوق

    بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت

    لقمه بیرون کردن از دست خسیسان مشکل است

    ماه نو دق کرد تا از خوان گردون نان گرفت

    تا قیامت زلف جانان دستگیر من بس است

    چون خس و خاشاک هر دم دامنی نتوان گرفت

    قطع پیوند تعلق کار هر افسرده نیست

    خار این وادی مکرر برق را دامان گرفت

    هر که چون صائب دم بر کرسی همت نهاد

    می تواند تاج رفعت از سر کیوان گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha