کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است

    نگاه را رخ او آب از حیا کرده است

    شده است پرده بیگانگی ز غیرت عشق

    همان نگه که مرا با تو آشنا کرده است

    سمنبری که ز خوبی وفا طمع دارد

    چو گل ز ساده دلی تکیه بر صبا کرده است

    ز جوهر آینه در فکر بال پردازی است

    ز بس که روی ترا با صفا کرده است

    به سیر چشمی من نیست زیر چرخ کسی

    گرفتن سر راه توام گدا کرده است

    ستمگری که مرا می کشد، نمی داند

    که بر جفا، ستم و بر ستم، جفا کرده است

    ز دامن تو نمی دارد از ملامت دست

    همان که دامن یوسف ز کف رها کرده است

    ز بیقراری عشق است بیقراری من

    مرا چو کاه سبک جذب کهربا کرده است

    چه انتظار خضر می بری، قدم بردار

    هزار گمشده را شوق رهنما کرده است

    اگر چه در ته دیوارم از گرانی جسم

    دل رمیده من خانه را جدا کرده است

    چه بی نیاز ز شیرازه است اوراقش

    ز فرش، هر که قناعت به بوریا کرده است

    قبول پرتو احسان ز آفتاب مکن

    که ماه یکشنبه را منتش دو تا کرده است

    مکن ز بستگی کار، شکوه چون خامان

    که صبر غنچه گل را گرهگشا کرده است

    نمی توان به دو عالم ز من گرفتن دل

    که گوهر تو صدف را گرانبها کرده است

    همین ستاره رازی که در دل است مرا

    هزار پیرهن صبح را قبا کرده است

    رسیده است به ساحل سبکروی صائب

    که همچو موج عنان را ز کف رها کرده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha