به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یک دل هزار زخم نمایان نداشته است
یک گل زمین هزار خیابان نداشته است
کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب
ابر سفید این همه باران نداشته است
جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
بر عندلیب زمزمه عشق تهمت است
عاشق دماغ سیر گلستان نداشته است
خود را چنان که هست تماشا نکرده است
هر دلبری که عاشق حیران نداشته است
خوان سپهر و سفره خاک و بساط دهر
پیش از ظهور عشق نمکدان نداشته است
خواهی شوی عزیز، ز چاه وطن برآی
یوسف بهای آن به کنعان نداشته است
صد جان بهای بوسه طلب می کنی ز خلق
دیگر مگر کسی لب خندان نداشته است؟
صائب اگر چه قلزم عشق آرمیده نیست
در هیچ عهد این همه طوفان نداشته است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.