به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ورود / ثبت نام
ورود به گنجینه فارسی
کاربر جدید هستید ؟
ثبت نام
سفارش های من
پرداختی های من
پیام های من
تغییر کلمه عبور
خروج
صفحه اصلی
ایران بزرگ
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
همه سخنوران
ابن سینا | شیخ الرئیس
ابن یمین
ابوالحسن فراهانی
ابوالفرج رونی
ابوالقاسم فردوسی
ابوسعید ابوالخیر
ابولقاسم لاهوتی
ابومنصور دقیقی
ابومنصور معمری
اثیر اخسیکتی
ادیب صابر ترمذی
آذر بیگدلی
ازرقی هروی
استاد رودکی
اسدی توسی
اسیر شهرستانی
اسیری لاهیجی
آشفته شیرازی
اشو زرتشت
افسر کرمانی
افسرالملوک عاملی
اقبال لاهوری
الهامی کرمانشاهی
امام غزالی
امامی هروی
امیر حسینی غوری
امیر خسرو دهلوی
امیر معزی
امیرشاهی سبزواری
انوری ابیوردی
اهلی شیرازی
اوحدالدین کرمانی
اوحدی مراغه ای
ایرانشاه
ایرج میرزا
بابا افضل کاشی
بابا طاهر
بارق شفیعی
بازار صابر
بدیع بلخی
بلند اقبال
بیدل دهلوی
بیرنگ کوهدامنی
بیهقی
پروین اعتصامی
پوریای ولی
ترکی شیرازی
تیمورشاه درانی
جامی هروی
جلال عضد یزدی
جمال الدین اصفهانی
جهان ملک خاتون
جویا تبریزی
جیحون یزدی
چاندرا بهان برهمن
حاجب شیرازی
حافظ شیرازی
حزین لاهیجی
حِسام خوسفی
حسن غزنوی
حسین خوارزمی
حسین کنگرتی
حکیم سبزواری
حکیم سنایی غزنوی
حکیم عمر خیام
حکیم ناصر خسرو
حکیم نزاری قهستانی
حکیم نظامی گنجوی
حمیدالدین بلخی
حیدر شیرازی
حیدری وجودی
خاقانی شروانی
خالد نقشبندی
خلیل الله خلیلی
خواجه عبدالله
خواجه نصیرالدین توسی
خواجوی کرمانی
خیالی بخاری
داوی پریشان
دهقان کابلی
رابعه بلخی
رحیم خان خانان
رشحه اصفهانی
رضا مایل هروی
رضاقلی هدایت
رضیالدین آرتیمانی
رفیق اصفهانی
رهی معیری
زرتشت بهرام پژدو
سحاب اصفهانی
سراج قمری
سراینده فرامرز نامه
سرمد کاشانی
سعدالدین وراوینی
سعدی شیرازی
سعیدا یزدی
سلطان باهو
سلطان محمود
سلطان ولد
سلمان ساوجی
سلیم تهرانی
سلیمان لایق
سلیمی جرونی
سوزنی سمرقندی
سیدای نَسَفی
سیف فرغانی
شاه نعمت الله
شاهدی
شرف الدین بخاری
شمس مغربی
شهابالدین سُهرِوَردی
شهرزاد | هزار و یک شب
شهریار
شوکت بخاری
شیخ بهایی
شیخ فخرالدین عراقی
صابر همدانی
صامت بروجردی
صائب تبریزی
صغیر اصفهانی
صفای اصفهانی
صفی علیشاه
صوفی محمد هروی
ضیاءالدین نَخشَبی
طاهره زرین تاج
طبیب اصفهانی
طغرای مشهدی
طغرل احراری
ظهیر فاریابی
ظهیری سمرقندی
عارف قزوینی
عبادی مروزی
عباس صبوحی
عبدالحق بیتات
عبدالقادر گیلانی
عبدالواسع جبلی
عبید زاکانی
عرفی شیرازی
عروضی سمرقندی
عسجدی مروزی
عشقری
عطار تونی
عطار نیشابوری
علی شیر نوایی
عمادالدین نسیمی
عمان سامانی
عمعق بخاری
عنصرالمعالی کیکاووس
عنصری بلخی
عینالقضات همدانی
عیوقی
غالب دهلوی
غبار همدانی
فایز دشتی
فخر الدین اسعد گرگانی
فرخی سیستانی
فرخی یزدی
فرزانه خجندی
فروغی بسطامی
فصیحی هروی
فضولی بغدادی
فغانی شیرازی
فلکی شروانی
فیاض لاهیجی
فیض کاشانی
قاسم انوار
قانعی توسی
قائم مقام فراهانی
قدسی مشهدی
قرآن به فارسی
قصاب کاشانی
قطران تبریزی
قهار عاصی
قوامی رازی
قیصر امین پور
کارو
کسایی مروزی
کلیم کاشانی
کمال الدین اصفهانی
کمال الدین خجندی
کوهی
گل نظر کلدی
گلرخسار صفی اوا
گورو گوبیند سینگ
لایق شیرعلی
لبیبی
مجد همگر
مجیرالدین بیلقانی
محتشم کاشانی
محقق ترمذی
محمد بن منور
محمد كوسج
محمود شبستری
محیط قمی
محیی الدین ابن عربی
مختاری غزنوی
مخفی بدخشی
مسعود سعد سلمان
مشتاق اصفهانی
ملا احمد نراقی
ملا مسیح پانی پتی
منوچهری دامغانی
مهستی گنجوی
مولانا بلخی
مولانا ناصر بخاری
مومن قناعت
میرداماد
میرزا آقاخان کرمانی
میرزا حبیب خراسانی
میرزا قاآنی
میرزاده عشقی
میلی مهشدی هروی
نجم الدین رازی
نصرالله منشی
نصیر جهرمی
نظام قاری
نظیری نیشابوری
نعیم فراشری آلبانیایی
نورعلی شاه
نوعی خبوشانی
نیر تبریزی
هاتف اصفهانی
هلالی جغتایی
همام تبریزی
هوشنگ ابتهاج
واعظ قزوینی
وحدت کرمانشاهی
وحشی باقفی
وحید قزوینی
وطواط بلخی
وفایی شوشتری
وفایی مهابادی
همه آثار
منوی دسترسی
صفحه اصلی
پیام های من
ایران
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
پشتیبانی مالی از شاعر یا کتاب
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
ورود به صفحه کاربری
تماس با ما
درباره ما
صفحه اصلی
کتابخانه دیجیتال
کتابخانه دیجیتال
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
صائب تبریزی
صائب تبریزی
دیوان اشعار | صائب تبریزی
غزلیات صائب
غزل 1 تا 2000
1,669
غزل شمارهٔ ۱: اگر نه مد بسم الله بودی تاج عنوان ها
غزل شمارهٔ ۲: آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا
غزل شمارهٔ ۳: نغمه آرام از من دیوانه می سازد جدا
غزل شمارهٔ ۴: جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا
غزل شمارهٔ ۵: شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا
غزل شمارهٔ ۶: خط نمی سازد مرا زان لعل جان پرور جدا
غزل شمارهٔ ۷: با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا
غزل شمارهٔ ۸: گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا
غزل شمارهٔ ۹: می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
غزل شمارهٔ ۱۰: گر چه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
غزل شمارهٔ ۱۱: می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا
غزل شمارهٔ ۱۲: نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
غزل شمارهٔ ۱۳: چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را
غزل شمارهٔ ۱۴: می توان در زلف او دیدن دل بی تاب را
غزل شمارهٔ ۱۵: نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را
غزل شمارهٔ ۱۶: غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را
غزل شمارهٔ ۱۷: بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را
غزل شمارهٔ ۱۸: من ملایم کردم از آه آسمان سخت را
غزل شمارهٔ ۱۹: تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را
غزل شمارهٔ ۲۰: از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا
غزل شمارهٔ ۲۱: یک نظر بازست نرگس چشم بیمار ترا
غزل شمارهٔ ۲۲: رتبه بال پری باشد پر تیر ترا
غزل شمارهٔ ۲۳: نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا
غزل شمارهٔ ۲۴: سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
غزل شمارهٔ ۲۵: نیست سنگ کم اگر در پله میزان ترا
غزل شمارهٔ ۲۶: تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا
غزل شمارهٔ ۲۷: می کند گلگل نگه رخسار خندان ترا
غزل شمارهٔ ۲۸: خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا
غزل شمارهٔ ۲۹: خواب ناز از حسن روزافزون نشد سنگین ترا
غزل شمارهٔ ۳۰: جنت در بسته سازد مهر خاموشی ترا
غزل شمارهٔ ۳۱: نیست ممکن رام کردن چشم جادوی ترا
غزل شمارهٔ ۳۲: صوفیان بردند از ره چشم جادوی ترا
غزل شمارهٔ ۳۳: گر چه محجوب از نظر کرده است بی جایی ترا
غزل شمارهٔ ۳۴: حسن بی پروا به فرمان هوس باشد چرا
غزل شمارهٔ ۳۵: جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا
غزل شمارهٔ ۳۶: چشم می پوشی ازان رخسار جان پرور چرا
غزل شمارهٔ ۳۷: غیر حق را می دهی ره در حریم دل چرا
غزل شمارهٔ ۳۸: در هوای کام دنیا می فشانی جان چرا
غزل شمارهٔ ۳۹: در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا
غزل شمارهٔ ۴۰: آه عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا
غزل شمارهٔ ۴۱: نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلطیدن چرا
غزل شمارهٔ ۴۲: مد احسان است بسم الله دیوان صبح را
غزل شمارهٔ ۴۳: گریه مستانه می سازم شراب تلخ را
غزل شمارهٔ ۴۴: غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را
غزل شمارهٔ ۴۵: ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
غزل شمارهٔ ۴۶: ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
غزل شمارهٔ ۴۷: می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را
غزل شمارهٔ ۴۸: از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را
غزل شمارهٔ ۴۹: چشم حیران ساخت رویش خط مشک اندود را
غزل شمارهٔ ۵۰: دل چسان پیچد عنان آه دردآلود را
غزل شمارهٔ ۵۱: نیست حاجت دیده بان حسن عتاب آلود را
غزل شمارهٔ ۵۲: از عذار او بپوشان دیده امید را
غزل شمارهٔ ۵۳: ناله من می زند ناخن به دل ناهید را
غزل شمارهٔ ۵۴: تنگدستی راست سازد نفس کج رفتار را
غزل شمارهٔ ۵۵: کجروی بال و پر سیرست بد کردار را
غزل شمارهٔ ۵۶: آه می باشد مسلسل خاطر افگار را
غزل شمارهٔ ۵۷: کم نسازد جام می زنگ دل افگار را
غزل شمارهٔ ۵۸: نیست غیر از آه، دلسوزی دل افگار را
غزل شمارهٔ ۵۹: داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را
غزل شمارهٔ ۶۰: عشق کو تا گرم سازد این دل رنجور را
غزل شمارهٔ ۶۱: نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را
غزل شمارهٔ ۶۲: خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را
غزل شمارهٔ ۶۳: چون ز می افروختی آن عارض پر نور را
غزل شمارهٔ ۶۴: سهل مشمر همت پیران با تدبیر را
غزل شمارهٔ ۶۵: سر به گردون می دهم این آه پر تأثیر را
غزل شمارهٔ ۶۶: وصف زلف یار عاجز می کند تقریر را
غزل شمارهٔ ۶۷: مهر خاموشی کند کوته زبان تقریر را
غزل شمارهٔ ۶۸: خوب دارد زاهد شیاد، داروگیر را
غزل شمارهٔ ۶۹: چرب نرمی می کند کوته زبان شمشیر را
غزل شمارهٔ ۷۰: شد غرور حسن از خط بیش آن طناز را
غزل شمارهٔ ۷۱: از فغان شد سر گرانی بیش آن طناز را
غزل شمارهٔ ۷۲: هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را
غزل شمارهٔ ۷۳: نعل در آتش گذارد روی گرمت بوس را
غزل شمارهٔ ۷۴: نیست از راز نهان من خبر جاسوس را
غزل شمارهٔ ۷۵: ننگ کفر من به فریاد آورد ناقوس را
غزل شمارهٔ ۷۶: عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را
غزل شمارهٔ ۷۷: پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را
غزل شمارهٔ ۷۸: بر جگر تا خورده ام نیش خمار نوش را
غزل شمارهٔ ۷۹: چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را
غزل شمارهٔ ۸۰: نوش این غمخانه در دنبال دارد نیش را
غزل شمارهٔ ۸۱: از صفای دل نباشد حاصلی درویش را
غزل شمارهٔ ۸۲: صرف بیکاری مگردان روزگار خویش را
غزل شمارهٔ ۸۳: غوطه دادم در دل الماس داغ خویش را
غزل شمارهٔ ۸۴: تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را
غزل شمارهٔ ۸۵: من گرفتم ساختی پوشیده سال خویش را
غزل شمارهٔ ۸۶: من که خواهم محو از عالم نشان خویش را
غزل شمارهٔ ۸۷: غنچه سان پر گل اگر خواهی دهان خویش را
غزل شمارهٔ ۸۸: حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
غزل شمارهٔ ۸۹: ساختم از قتل نادم دلربای خویش را
غزل شمارهٔ ۹۰: روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را
غزل شمارهٔ ۹۱: چون کند آن غمزه خونریز عریان تیغ را
غزل شمارهٔ ۹۲: کی نیام پوچ می سازد به تمکین تیغ را
غزل شمارهٔ ۹۳: آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را
غزل شمارهٔ ۹۴: از سیه بختی نگردد دیده گریان برق را
غزل شمارهٔ ۹۵: ساقی محجوب می باید شراب عشق را
غزل شمارهٔ ۹۶: بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را
غزل شمارهٔ ۹۷: مرکز خاک است گردون آسمان عشق را
غزل شمارهٔ ۹۸: نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را
غزل شمارهٔ ۹۹: نیست در دوران من میخانه حاجت خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۰: با زمین گیری به منزل می رسانم خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۱: ریخت چون دندان، شود افزون غم نان خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۲: غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را
غزل شمارهٔ ۱۰۳: نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را
غزل شمارهٔ ۱۰۴: هر تنک ظرفی ننوشد خون گرم تاک را
غزل شمارهٔ ۱۰۵: از بلندی مانع گردش شود افلاک را
غزل شمارهٔ ۱۰۶: مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم
غزل شمارهٔ ۱۰۷: خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را
غزل شمارهٔ ۱۰۸: نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را
غزل شمارهٔ ۱۰۹: جذبه مجنون سبک سازد ز تمکین سنگ را
غزل شمارهٔ ۱۱۰: بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را
غزل شمارهٔ ۱۱۱: دامن دریای خونخوارست بالین سیل را
غزل شمارهٔ ۱۱۲: گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را
غزل شمارهٔ ۱۱۳: نیست از روی زمین سیری دل خود کام را
غزل شمارهٔ ۱۱۴: نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را
غزل شمارهٔ ۱۱۵: کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را
غزل شمارهٔ ۱۱۶: نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را
غزل شمارهٔ ۱۱۷: نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
غزل شمارهٔ ۱۱۸: غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا
غزل شمارهٔ ۱۱۹: از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۰: عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۱: خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۲: گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۳: خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۴: التفات زاهدان خشک، تر سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۵: شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۶: چشم او چندان که مست خواب می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۷: تر زبانی معدن زنگار می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۸: تنگ ظرفم، باده کم زور می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۲۹: دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۰: تن پرستی زیر دست خاک می سازد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۱: نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۲: برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۳: از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۴: سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۵: عشق پنهان باعث روشن روانی شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۶: سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۷: تا به کی بند گرانجانی به پا باشد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۸: نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
غزل شمارهٔ ۱۳۹: چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۰: بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۱: پرده دار و حاجب و دربان نمی باشد مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۲: داغ عشق از سینه روشن به دست آمد مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۳: بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۴: چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۵: صبح از جان های روشن یاد می آید مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۶: سرنمی پیچم به سنگ بیستون از کار عشق
غزل شمارهٔ ۱۴۷: زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۸: نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
غزل شمارهٔ ۱۴۹: گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۰: شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۱: می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۲: داغ رسوایی خدادادست منصور مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۳: نیست ظرف باده توحید، مخمور مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۴: بی زبانی پرده داری می کند راز مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۵: می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۶: نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۷: شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۸: از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۹: می کشد هر دم ز بی تابی به جایی دل مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۰: کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۱: نیست بر ابر بهاران، دیده پر نم مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۲: چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۳: پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۴: چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۵: برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۶: پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۷: می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۸: نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا
غزل شمارهٔ ۱۶۹: مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۰: سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۱: یارب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۲: ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۳: در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۴: کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۵: نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۶: خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگین مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۷: شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۸: چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
غزل شمارهٔ ۱۷۹: طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۰: برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۱: باعث آزار شد ترک دل آزاری مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۲: جلوه برقی است در میخانه هشیاری مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۳: تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۴: نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۵: خواب غفلت شد گران از بس ز خودبینی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۶: چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۷: در دل هر قطره آماده است دریایی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۸: می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا
غزل شمارهٔ ۱۸۹: گر به این دستور خیزد، شمع ماتم می کند
غزل شمارهٔ ۱۹۰: جامه آزادگی چالاک باشد سرو را
غزل شمارهٔ ۱۹۱: دردمندی سر به گردون می رساند آه را
غزل شمارهٔ ۱۹۲: ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را
غزل شمارهٔ ۱۹۳: هست در نقصان تمامی ها دل آگاه را
غزل شمارهٔ ۱۹۴: کاسه زانوست جام جم دل آگاه را
غزل شمارهٔ ۱۹۵: دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را
غزل شمارهٔ ۱۹۶: نیست پروای فنای خود دل وارسته را
غزل شمارهٔ ۱۹۷: گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را
غزل شمارهٔ ۱۹۸: از مروت نیست چیدن غنچه نشکفته را
غزل شمارهٔ ۱۹۹: بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
غزل شمارهٔ ۲۰۰: جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را
غزل شمارهٔ ۲۰۱: نیست یک جو غم ز بی برگی دل آزاده را
غزل شمارهٔ ۲۰۲: دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را
غزل شمارهٔ ۲۰۳: عمر در تلخی سرآید در شراب افتاده را
غزل شمارهٔ ۲۰۴: پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
غزل شمارهٔ ۲۰۵: می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را
غزل شمارهٔ ۲۰۶: دل سیه سازد در و دیوار، سودا کرده را
غزل شمارهٔ ۲۰۷: می کند پامال، تن آخر دل آسوده را
غزل شمارهٔ ۲۰۸: کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را
غزل شمارهٔ ۲۰۹: از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را
غزل شمارهٔ ۲۱۰: از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را
غزل شمارهٔ ۲۱۱: از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را
غزل شمارهٔ ۲۱۲: در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را
غزل شمارهٔ ۲۱۳: می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
غزل شمارهٔ ۲۱۴: می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
غزل شمارهٔ ۲۱۵: طی به ماهی سازد از کندی، ره یک روزه را
غزل شمارهٔ ۲۱۶: چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه را
غزل شمارهٔ ۲۱۷: نیست از داغ جنون پروا دل غم پیشه را
غزل شمارهٔ ۲۱۸: هر که دید از باده لعلی به سامان شیشه را
غزل شمارهٔ ۲۱۹: دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را
غزل شمارهٔ ۲۲۰: سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را
غزل شمارهٔ ۲۲۱: نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۲: می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۳: سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۴: از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۵: کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۶: بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۷: از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۸: شمع چندانی که سوزد بال و پر پروانه را
غزل شمارهٔ ۲۲۹: کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را
غزل شمارهٔ ۲۳۰: از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را
غزل شمارهٔ ۲۳۱: آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۲: صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۳: هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۴: از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۵: چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۶: چهره ات بال سمندر می کند آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۷: چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۸: یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۳۹: شوق دیدار تو می بخشد نظر آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۴۰: گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را
غزل شمارهٔ ۲۴۱: از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
غزل شمارهٔ ۲۴۲: چون ندارد حرف ره در خلوت محجوب ما
غزل شمارهٔ ۲۴۳: داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
غزل شمارهٔ ۲۴۴: از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
غزل شمارهٔ ۲۴۵: صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما
غزل شمارهٔ ۲۴۶: در گذر ای آسمان از وادی آزار ما
غزل شمارهٔ ۲۴۷: از ته دل نیست در میخانه استغفار ما
غزل شمارهٔ ۲۴۸: از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما
غزل شمارهٔ ۲۴۹: می نماید پایکوبان دار را منصور ما
غزل شمارهٔ ۲۵۰: حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
غزل شمارهٔ ۲۵۱: تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
غزل شمارهٔ ۲۵۲: در نظر واکردنی گردید طی پرواز ما
غزل شمارهٔ ۲۵۳: پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما
غزل شمارهٔ ۲۵۴: گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما
غزل شمارهٔ ۲۵۵: تا خرام قامت او برد از سر هوش ما
غزل شمارهٔ ۲۵۶: شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما
غزل شمارهٔ ۲۵۷: آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
غزل شمارهٔ ۲۵۸: قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما
غزل شمارهٔ ۲۵۹: از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
غزل شمارهٔ ۲۶۰: مهر خاموشی که گیرد از دهان زخم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۱: چون حباب از یکدلان باده نابیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۲: با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۳: راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۴: نه ز خامی نقش ها را خام می بندیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۵: یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۶: ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۷: با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۸: در نظرها گر چه بیکاریم در کاریم ما
غزل شمارهٔ ۲۶۹: دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۰: از غبار کاروان چون چشم برداریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۱: شیوه های چشم او را در نظر داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۲: از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۳: یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۴: پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۵: گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرانه ای
غزل شمارهٔ ۲۷۶: از تحمل خصم را هموار می سازیم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۷: اشک پیش مردم فرزانه می ریزیم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۸: خار در پیراهن فرزانه می ریزیم ما
غزل شمارهٔ ۲۷۹: گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۰: چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۱: جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۲: بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۳: آسمان را خانه زنبور می دانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۴: خون دل را باده گلفام می دانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۵: گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۶: نور معنی در جبین تاک می بینیم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۷: زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۸: صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۹: تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۰: فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۱: سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۲: خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۳: دلبر محجوب می خواهد دل پر خون ما
غزل شمارهٔ ۲۹۴: نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما
غزل شمارهٔ ۲۹۵: درنمی آید به چشم از لاغری مجنون ما
غزل شمارهٔ ۲۹۶: راز دل را می توان دریافت از سیمای ما
غزل شمارهٔ ۲۹۷: می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما
غزل شمارهٔ ۲۹۸: زخم پنهانم اگر بیرون دهد خونابها
غزل شمارهٔ ۲۹۹: ای دل بیدار را از چشم مستت خوابها
غزل شمارهٔ ۳۰۰: ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
غزل شمارهٔ ۳۰۱: ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها
غزل شمارهٔ ۳۰۲: ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها
غزل شمارهٔ ۳۰۳: ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها
غزل شمارهٔ ۳۰۴: تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها
غزل شمارهٔ ۳۰۵: پخته می گردند از سودای زلفش خام ها
غزل شمارهٔ ۳۰۶: ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها
غزل شمارهٔ ۳۰۷: سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها
غزل شمارهٔ ۳۰۸: متصل گردد فلک را بر یک آیین آسیا
غزل شمارهٔ ۳۰۹: در بهاران از چمن ای باغبان بیرون میا
غزل شمارهٔ ۳۱۰: مشو از نفس ایمن تا توانی آرمید آنجا
غزل شمارهٔ ۳۱۱: به قدر رم ازین عالم، توانی آرمید آنجا
غزل شمارهٔ ۳۱۲: مرو چون غافلان ای طالب منزل به خواب اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۳: نه هر کس سر برون با تیغ و خنجر می برد اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۴: کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۵: چه گردیدی گره، تخمی پی فردا بکار اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۶: گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۷: منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۸: فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا
غزل شمارهٔ ۳۱۹: دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا
غزل شمارهٔ ۳۲۰: ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۱: مرا آن روز راه حرف با دلبر شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۲: که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۳: ز زلف آه آخر روی جانان می شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۴: در آن زلف سیه دلهای خونین می شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۵: هزاران همچو بلبل هر بهاری می شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۶: اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۷: عتاب و لطف می گردد ز ابروی بتان پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۸: به عریانی نگردد از لطافت آن بدن پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۹: ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا
غزل شمارهٔ ۳۳۰: سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را
غزل شمارهٔ ۳۳۱: ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را
غزل شمارهٔ ۳۳۲: به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را
غزل شمارهٔ ۳۳۳: چه می آری به گردش هر نفس آن چشم شهلا را
غزل شمارهٔ ۳۳۴: نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را
غزل شمارهٔ ۳۳۵: به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را
غزل شمارهٔ ۳۳۶: چنان دانسته می باید درین دنیا نهی پا را
غزل شمارهٔ ۳۳۷: نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می برد ما را
غزل شمارهٔ ۳۳۸: اگر غفلت نهان در سنگ خارا می کند ما را
غزل شمارهٔ ۳۳۹: اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۰: نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۱: ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۲: خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۳: نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۴: ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را
غزل شمارهٔ ۳۴۵: دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ها را
غزل شمارهٔ ۳۴۶: زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها را
غزل شمارهٔ ۳۴۷: سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را
غزل شمارهٔ ۳۴۸: که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را
غزل شمارهٔ ۳۴۹: اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را
غزل شمارهٔ ۳۵۰: چه پروا از غبار خط مشکین است آن لب را
غزل شمارهٔ ۳۵۱: بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را
غزل شمارهٔ ۳۵۲: اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را
غزل شمارهٔ ۳۵۳: به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را
غزل شمارهٔ ۳۵۴: نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را
غزل شمارهٔ ۳۵۵: مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را
غزل شمارهٔ ۳۵۶: ز چشم خلق پنهان دار کنج عزلت خود را
غزل شمارهٔ ۳۵۷: ندارد در خور من باده ای گردون مینایی
غزل شمارهٔ ۳۵۸: سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را
غزل شمارهٔ ۳۵۹: مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۰: ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۱: خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۲: فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۳: برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۴: به زور خود شدی مغرور تا انداختی خود را
غزل شمارهٔ ۳۶۵: خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دلبر را
غزل شمارهٔ ۳۶۶: نسوزد دل به آه گرم من چرخ بد اختر را
غزل شمارهٔ ۳۶۷: لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را
غزل شمارهٔ ۳۶۸: زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را
غزل شمارهٔ ۳۶۹: ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را
غزل شمارهٔ ۳۷۰: بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را
غزل شمارهٔ ۳۷۱: ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش را
غزل شمارهٔ ۳۷۲: گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را
غزل شمارهٔ ۳۷۳: ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
غزل شمارهٔ ۳۷۴: به مژگان خارخار از سینه می رویاند آتش را
غزل شمارهٔ ۳۷۵: به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را
غزل شمارهٔ ۳۷۶: به عزم صید چین سازد چو زلف صیدبندش را
غزل شمارهٔ ۳۷۷: چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش را
غزل شمارهٔ ۳۷۸: ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را
غزل شمارهٔ ۳۷۹: چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
غزل شمارهٔ ۳۸۰: به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را
غزل شمارهٔ ۳۸۱: کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را
غزل شمارهٔ ۳۸۲: نگاه عجز باشد گر زبانی هست عاشق را
غزل شمارهٔ ۳۸۳: نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را
غزل شمارهٔ ۳۸۴: مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
غزل شمارهٔ ۳۸۵: معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را
غزل شمارهٔ ۳۸۶: سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را
غزل شمارهٔ ۳۸۷: به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را
غزل شمارهٔ ۳۸۸: مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را
غزل شمارهٔ ۳۸۹: نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را
غزل شمارهٔ ۳۹۰: اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را
غزل شمارهٔ ۳۹۱: به دنیا ساختم مشغول چشم روشن دل را
غزل شمارهٔ ۳۹۲: درین گلشن نباشد نعل در آتش چسان گل را
غزل شمارهٔ ۳۹۳: ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را
غزل شمارهٔ ۳۹۴: نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را
غزل شمارهٔ ۳۹۵: به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را
غزل شمارهٔ ۳۹۶: مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را
غزل شمارهٔ ۳۹۷: مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را
غزل شمارهٔ ۳۹۸: به وحدت می توان کردن سبک غم های عالم را
غزل شمارهٔ ۳۹۹: مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را
غزل شمارهٔ ۴۰۰: نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را
غزل شمارهٔ ۴۰۱: به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را
غزل شمارهٔ ۴۰۲: ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را
غزل شمارهٔ ۴۰۳: ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را
غزل شمارهٔ ۴۰۴: مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را
غزل شمارهٔ ۴۰۵: چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را
غزل شمارهٔ ۴۰۶: مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را
غزل شمارهٔ ۴۰۷: فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را
غزل شمارهٔ ۴۰۸: ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مستان را
غزل شمارهٔ ۴۰۹: ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
غزل شمارهٔ ۴۱۰: ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را
غزل شمارهٔ ۴۱۱: فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را
غزل شمارهٔ ۴۱۲: نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را
غزل شمارهٔ ۴۱۳: نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را
غزل شمارهٔ ۴۱۴: نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشان را
غزل شمارهٔ ۴۱۵: زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را
غزل شمارهٔ ۴۱۶: محابا نیست از برق حوادث خوشه چینان را
غزل شمارهٔ ۴۱۷: ز رنجش نیست خوشتر هیچ خلقی تندخویان را
غزل شمارهٔ ۴۱۸: گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را
غزل شمارهٔ ۴۱۹: متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را
غزل شمارهٔ ۴۲۰: بدل زان با تپیدن های دل کردم دویدن را
غزل شمارهٔ ۴۲۱: ز مهر و ماه سازد سیر، رویت چشم روزن را
غزل شمارهٔ ۴۲۲: به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
غزل شمارهٔ ۴۲۳: نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را
غزل شمارهٔ ۴۲۴: نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را
غزل شمارهٔ ۴۲۵: شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را
غزل شمارهٔ ۴۲۶: ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنون را
غزل شمارهٔ ۴۲۷: خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را
غزل شمارهٔ ۴۲۸: طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را
غزل شمارهٔ ۴۲۹: اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را
غزل شمارهٔ ۴۳۰: چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
غزل شمارهٔ ۴۳۱: به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را
غزل شمارهٔ ۴۳۲: تهی چشمان چه می دانند قدر روی نیکو را
غزل شمارهٔ ۴۳۳: صفای ساعدت نیلی شمارد دست موسی را
غزل شمارهٔ ۴۳۴: سمندر کرد اشک گرم من مرغان آبی را
غزل شمارهٔ ۴۳۵: هوا ابرست، پر کن از شراب ناب کشتی را
غزل شمارهٔ ۴۳۶: دلم خاک مراد خویش داند نامرادی را
غزل شمارهٔ ۴۳۷: مده در جوش گل چون لاله از کف میگساری را
غزل شمارهٔ ۴۳۸: خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را
غزل شمارهٔ ۴۳۹: ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را
غزل شمارهٔ ۴۴۰: گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار طوطی را
غزل شمارهٔ ۴۴۱: تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را
غزل شمارهٔ ۴۴۲: به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۳: مده از دست در پیری شراب ارغوانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۴: به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۵: نه هر چشمی سزاوارست رخسار معانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۶: کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را
غزل شمارهٔ ۴۴۷: غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را
غزل شمارهٔ ۴۴۸: زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
غزل شمارهٔ ۴۴۹: رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را
غزل شمارهٔ ۴۵۰: خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را
غزل شمارهٔ ۴۵۱: کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در صحرا
غزل شمارهٔ ۴۵۲: به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا
غزل شمارهٔ ۴۵۳: ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما
غزل شمارهٔ ۴۵۴: ز خط سبز شد فیروزه ای لعل نگار ما
غزل شمارهٔ ۴۵۵: نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما
غزل شمارهٔ ۴۵۶: فلک پرواز سازد آه را درد گران ما
غزل شمارهٔ ۴۵۷: رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد
غزل شمارهٔ ۴۵۸: ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا
غزل شمارهٔ ۴۵۹: می جان بخش اگر چه جام زر می گیرد از مینا
غزل شمارهٔ ۴۶۰: اگر این بار می آید به دستم گردن مینا
غزل شمارهٔ ۴۶۱: مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلب ها
غزل شمارهٔ ۴۶۲: ندارد خواب چشم عاشق دیوانه در شبها
غزل شمارهٔ ۴۶۳: ز سختی های عالم قانعان را هست لذت ها
غزل شمارهٔ ۴۶۴: زهی ز اندیشه لعل تو پر خون جام فکرت ها
غزل شمارهٔ ۴۶۵: مدار از منزل آرایان طمع معماری دلها
غزل شمارهٔ ۴۶۶: به یک پیمانه می، کرد ساقی حل مشکل ها
غزل شمارهٔ ۴۶۷: اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
غزل شمارهٔ ۴۶۸: زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها
غزل شمارهٔ ۴۶۹: مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدن ها
غزل شمارهٔ ۴۷۰: ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربینی ها
غزل شمارهٔ ۴۷۱: ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در دریا
غزل شمارهٔ ۴۷۲: به هر شورش مده چون موج از کف دامن دریا
غزل شمارهٔ ۴۷۳: نماند از نارسایی مدی از احسان درین دریا
غزل شمارهٔ ۴۷۴: چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه دریا
غزل شمارهٔ ۴۷۵: محمل شوق کجا، کعبه امید کجا
غزل شمارهٔ ۴۷۶: من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
غزل شمارهٔ ۴۷۷: صاف گشتن ز خودی باده ناب است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۷۸: هر که هست، از می دیدار تو مست است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۷۹: سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۰: مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۱: همه کس طالب آن سرو روان است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۲: فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا
غزل شمارهٔ ۴۸۳: خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست
غزل شمارهٔ ۴۸۴: نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
غزل شمارهٔ ۴۸۵: آرزو چند به هر سوی کشاند ما را
غزل شمارهٔ ۴۸۶: می شود راز دل از جبهه نمایان ما را
غزل شمارهٔ ۴۸۷: گریه سوختگان اشک کباب است ترا
غزل شمارهٔ ۴۸۸: دست شستن ز بقا آب حیات است ترا
غزل شمارهٔ ۴۸۹: چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۰: خون ما گر سبب چهره آل است ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۱: ای که از عالم معنی خبری نیست ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۲: حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۳: کیست گردن ننهد دام جهانگیر ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۴: طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۵: نه به چشم و دل تنها نگرانیم ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۶: باغبان در نگشوده است گلستان ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۷: گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۸: نمک خال بود داغ تمنای ترا
غزل شمارهٔ ۴۹۹: گل ازان زود به بازار رساند خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۰: هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۱: در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
غزل شمارهٔ ۵۰۲: حسن کی در دل چون سنگ نماید خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۳: راه خوابیده رسانید به منزل خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۴: چشم بگشا، سبک از خواب گران کن خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۵: ما که در خم ننمودیم فلاطون خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۶: نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را
غزل شمارهٔ ۵۰۷: از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را
غزل شمارهٔ ۵۰۸: تا به حدی است لطافت رخ پرتابش را
غزل شمارهٔ ۵۰۹: شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را
غزل شمارهٔ ۵۱۰: سخن آن است که از جای درآرد دل را
غزل شمارهٔ ۵۱۱: عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را
غزل شمارهٔ ۵۱۲: فقر بی قدر کند سلطنت عالم را
غزل شمارهٔ ۵۱۳: وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۴: تلخی عالم ناساز شراب است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۵: هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۶: نفس سوخته روشنگر جان است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۷: نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۸: دل پریخانه آن روی چو ماه است مرا
غزل شمارهٔ ۵۱۹: گل داغ است اگر تاج زری هست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۰: چون خم از کوی مغان پای سفر نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۱: دل مقید به شکرزار هوس نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۲: رنگی از لاله عذاران جهان نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۳: در بیابان طلب، راهبری نیست مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۴: چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۵: آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۶: آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۷: نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۸: سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا
غزل شمارهٔ ۵۲۹: نیم آن شعله که خاموش توان کرد مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۰: عزلت از عالم دلگیر برآورد مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۱: می کند وقت خوش از عمر برومند مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۲: تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۳: برسانید به خاک قدم یار مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۴: از گلستان نشود غنچه دل باز مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۵: می کند گرم طلب شعله آواز مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۶: چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۷: هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۸: دل سیه شد ز سیه خانه افلاک مرا
غزل شمارهٔ ۵۳۹: آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا
غزل شمارهٔ ۵۴۰: می پرد چشم به خال لب جانانه مرا
غزل شمارهٔ ۵۴۱: وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را
غزل شمارهٔ ۵۴۲: تازه دارد دل من خار و خس مژگان را
غزل شمارهٔ ۵۴۳: مژه مانع نشود اشک سبک جولان را
غزل شمارهٔ ۵۴۴: میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را
غزل شمارهٔ ۵۴۵: شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
غزل شمارهٔ ۵۴۶: نیست آسودگی از سیر و سفر مجنون را
غزل شمارهٔ ۵۴۷: تندی خوی ضرورست سخن آیین را
غزل شمارهٔ ۵۴۸: گل به صد دیده شبنم نگران است او را
غزل شمارهٔ ۵۴۹: غم مردن نبود جان غم اندوخته را
غزل شمارهٔ ۵۵۰: گر به گلزار بری آن رخ افروخته را
غزل شمارهٔ ۵۵۱: گریه بسیار بود نو به وجود آمده را
غزل شمارهٔ ۵۵۲: صلح در پرده بود یار به جنگ آمده را
غزل شمارهٔ ۵۵۳: شوق اگر قافله سالار شود قافله را
غزل شمارهٔ ۵۵۴: نشد از روی تو سیراب نظر آینه را
غزل شمارهٔ ۵۵۵: چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را
غزل شمارهٔ ۵۵۶: لب میگون تو خمار کند تقوی را
غزل شمارهٔ ۵۵۷: گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
غزل شمارهٔ ۵۵۸: خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را
غزل شمارهٔ ۵۵۹: تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما
غزل شمارهٔ ۵۶۰: هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما
غزل شمارهٔ ۵۶۱: حلقه هر در باغی نشود دیده ما
غزل شمارهٔ ۵۶۲: گر چه از درد خزانی شده رخساره ما
غزل شمارهٔ ۵۶۳: تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۴: هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۵: آب حیوان زند آب در میخانه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۶: سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۷: روشن است از دل بی کینه ما سینه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۸: گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما
غزل شمارهٔ ۵۶۹: مشرق مهر بود سینه بی کینه ما
غزل شمارهٔ ۵۷۰: چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما
غزل شمارهٔ ۵۷۱: از بساط فلک آن سوی بود بازی ما
غزل شمارهٔ ۵۷۲: علم نصرت ما آه سحرگاهی ما
غزل شمارهٔ ۵۷۳: دل نگردید شب وصل تهی از گله ها
غزل شمارهٔ ۵۷۴: کمال حسن کجا، دیده پر آب کجا
غزل شمارهٔ ۵۷۵: به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
غزل شمارهٔ ۵۷۶: به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا
غزل شمارهٔ ۵۷۷: نگاه دار سر رشته حساب اینجا
غزل شمارهٔ ۵۷۸: رسیدگی ز مطالب گذشتن است اینجا
غزل شمارهٔ ۵۷۹: به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا
غزل شمارهٔ ۵۸۰: خوش آن که از دو جهان گشت بی نیاز اینجا
غزل شمارهٔ ۵۸۱: عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا
غزل شمارهٔ ۵۸۲: عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا
غزل شمارهٔ ۵۸۳: چه می کنند حریفان عشق صهبا را
غزل شمارهٔ ۵۸۴: فکنده ایم به امروز کار فردا را
غزل شمارهٔ ۵۸۵: چه نسبت است به گردنکشی مدارا را
غزل شمارهٔ ۵۸۶: کجا نظر به گل و یاسمن بود ما را
غزل شمارهٔ ۵۸۷: به شاهراه توکل بود سفر ما را
غزل شمارهٔ ۵۸۸: نداد عشق گریبان به دست کس ما را
غزل شمارهٔ ۵۸۹: مبین ز موج تهیدست خوار دریا را
غزل شمارهٔ ۵۹۰: مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
غزل شمارهٔ ۵۹۱: چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را
غزل شمارهٔ ۵۹۲: مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را
غزل شمارهٔ ۵۹۳: چنین که عقل کشیده است زیر بند ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۴: ز دوزخ است چه پروا نیازمند ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۵: به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۶: اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۷: خمار می نکند زرد ارغوان ترا
غزل شمارهٔ ۵۹۸: مکن ز ساده دلی خرج چشم بد خود را
غزل شمارهٔ ۵۹۹: چه غم ز آه من آن خط روح پرور را
غزل شمارهٔ ۶۰۰: ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را
غزل شمارهٔ ۶۰۱: شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را
غزل شمارهٔ ۶۰۲: ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را
غزل شمارهٔ ۶۰۳: عرق به چهره نشسته است آن پریوش را
غزل شمارهٔ ۶۰۴: ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را
غزل شمارهٔ ۶۰۵: گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را
غزل شمارهٔ ۶۰۶: مکن به غنچه گره نوبهار عالم را
غزل شمارهٔ ۶۰۷: گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
غزل شمارهٔ ۶۰۸: به خنده ای بنواز این دل خراب مرا
غزل شمارهٔ ۶۰۹: چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۰: ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۱: گرفتگی دل از چشم روشن است مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۲: ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۳: به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۴: اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۵: همان کسی که به دست کرم سرشت مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۶: چو برگ بر سر حاصل نمی توان لرزید
غزل شمارهٔ ۶۱۷: اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۸: زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
غزل شمارهٔ ۶۱۹: ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۰: ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۱: شد از رکاب تو پیدا هلال عید مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۲: ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۳: نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۴: کنند تازه خطان مشکسود داغ مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۵: کجا به دام کشد سایه نهال مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۶: چه احتیاج دلیل است در رحیل مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۷: ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۸: نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
غزل شمارهٔ ۶۲۹: به خاک و خون نکشد خصمی زمانه مرا
غزل شمارهٔ ۶۳۰: شکست نقش مرادست بوریای مرا
غزل شمارهٔ ۶۳۱: به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را
غزل شمارهٔ ۶۳۲: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را
غزل شمارهٔ ۶۳۳: بهار شد که ببندند در گلستان را
غزل شمارهٔ ۶۳۴: لبت به خون جگر شسته روی مرجان را
غزل شمارهٔ ۶۳۵: ببین به دور لبش خط عنبرافشان را
غزل شمارهٔ ۶۳۶: بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را
غزل شمارهٔ ۶۳۷: ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را
غزل شمارهٔ ۶۳۸: گرفت خط تو دلهای بی قراران را
غزل شمارهٔ ۶۳۹: گل است باده گلرنگ باده خواران را
غزل شمارهٔ ۶۴۰: چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را
غزل شمارهٔ ۶۴۱: ز کوه غم دل و دست گشاده را غم نیست
غزل شمارهٔ ۶۴۲: ز هوش برد چنان حیرت تو گلشن را
غزل شمارهٔ ۶۴۳: چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را
غزل شمارهٔ ۶۴۴: بس است تیغ تغافل من بلاجو را
غزل شمارهٔ ۶۴۵: ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
غزل شمارهٔ ۶۴۶: ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را
غزل شمارهٔ ۶۴۷: رساند ابر به جایی گهرفشانی را
غزل شمارهٔ ۶۴۸: دوام نیست چو ایام گل جوانی را
غزل شمارهٔ ۶۴۹: به کوی عشق مبر زاهد ریایی را
غزل شمارهٔ ۶۵۰: اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا
غزل شمارهٔ ۶۵۱: ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا
غزل شمارهٔ ۶۵۲: چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
غزل شمارهٔ ۶۵۳: رسیده است به آفاق صیت دولت ما
غزل شمارهٔ ۶۵۴: به هر ترنمی از جای می رود دل ما
غزل شمارهٔ ۶۵۵: شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
غزل شمارهٔ ۶۵۶: چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
غزل شمارهٔ ۶۵۷: ز خون شکفته شود چون شراب شیشه ما
غزل شمارهٔ ۶۵۸: ز عمر باج ستاند می دو ساله ما
غزل شمارهٔ ۶۵۹: حدیث خام مجویید در رساله ما
غزل شمارهٔ ۶۶۰: ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما
غزل شمارهٔ ۶۶۱: ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
غزل شمارهٔ ۶۶۲: رسیده است به معراج اوج پستی ما
غزل شمارهٔ ۶۶۳: شکست رنگ می از ترک میگساری ما
غزل شمارهٔ ۶۶۴: رسید صبر به فریاد بینوایی ما
غزل شمارهٔ ۶۶۵: هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
غزل شمارهٔ ۶۶۶: مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا
غزل شمارهٔ ۶۶۷: زهی به غمزه جانسوز برق مذهب ها
غزل شمارهٔ ۶۶۸: چنان که از نمک افزون شود جراحتها
غزل شمارهٔ ۶۶۹: به دور کاکل و زلف تو سنبلستان ها
غزل شمارهٔ ۶۷۰: شکوفه شور فکنده است در گلستان ها
غزل شمارهٔ ۶۷۱: اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها
غزل شمارهٔ ۶۷۲: غم حساب ندارم ز می پرستی ها
غزل شمارهٔ ۶۷۳: به خرج رفت حیاتم ز هرزه کوشی ها
غزل شمارهٔ ۶۷۴: زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها
غزل شمارهٔ ۶۷۵: آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا
غزل شمارهٔ ۶۷۶: آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا
غزل شمارهٔ ۶۷۷: بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا
غزل شمارهٔ ۶۷۸: چشمی که شد ز دیدن حسن آفرین جدا
غزل شمارهٔ ۶۷۹: می می کند خیال تنک ظرف آب را
غزل شمارهٔ ۶۸۰: روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را
غزل شمارهٔ ۶۸۱: هر کس نکرده در گرو می کتاب را
غزل شمارهٔ ۶۸۲: می سوزد آرزو دل پراضطراب را
غزل شمارهٔ ۶۸۳: در ششدرست مهره اسیر جهات را
غزل شمارهٔ ۶۸۴: دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را
غزل شمارهٔ ۶۸۵: از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را
غزل شمارهٔ ۶۸۶: فصل بهار کرد مصور بهشت را
غزل شمارهٔ ۶۸۷: می فارغ از جهان مکرر کند ترا
غزل شمارهٔ ۶۸۸: سرگشته چند فکر پریشان کند ترا
غزل شمارهٔ ۶۸۹: بی آب ساخت خط، لب جان پرور ترا
غزل شمارهٔ ۶۹۰: هم ناله رباب نباشد کسی چرا
غزل شمارهٔ ۶۹۱: در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا
غزل شمارهٔ ۶۹۲: ترجیح می دهد به پدر اوستاد را
غزل شمارهٔ ۶۹۳: قید عیال، پست کند رای مرد را
غزل شمارهٔ ۶۹۴: بادام تلخ نیست سزاوار قند را
غزل شمارهٔ ۶۹۵: خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را
غزل شمارهٔ ۶۹۶: عشق است غمگسار دل دردمند را
غزل شمارهٔ ۶۹۷: افسردگی است چاره دل دردمند را
غزل شمارهٔ ۶۹۸: وادید کرده است به من تلخ، دید را
غزل شمارهٔ ۶۹۹: یک بار بی خبر به شبستان من درآ
غزل شمارهٔ ۷۰۰: روی تو سوخته است دل لاله زار را
غزل شمارهٔ ۷۰۱: دیوانه کرد سبزه خطت بهار را
غزل شمارهٔ ۷۰۲: دریاب صبح فیض نسیم بهار را
غزل شمارهٔ ۷۰۳: در آتش است نعل، نسیم بهار را
غزل شمارهٔ ۷۰۴: از شرم، حرص دلبری افزود ناز را
غزل شمارهٔ ۷۰۵: مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را
غزل شمارهٔ ۷۰۶: دانسته ام غرور خریدار خویش را
غزل شمارهٔ ۷۰۷: از کینه پاک کن دل افگار خویش را
غزل شمارهٔ ۷۰۸: کوتاه ساز رشته آمال خویش را
غزل شمارهٔ ۷۰۹: پوشیده گر به زلف کنی روی خویش را
غزل شمارهٔ ۷۱۰: حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را
غزل شمارهٔ ۷۱۱: پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را
غزل شمارهٔ ۷۱۲: تیغ زبان لاف نباشد کمال را
غزل شمارهٔ ۷۱۳: هست از زوال نعل در آتش کمال را
غزل شمارهٔ ۷۱۴: نتوان به خواب کرد مسخر خیال را
غزل شمارهٔ ۷۱۵: در کوی عشق ره نبود جبرئیل را
غزل شمارهٔ ۷۱۶: عارف متابعت نکند قال و قیل را
غزل شمارهٔ ۷۱۷: در گردش آورید می لعل فام را
غزل شمارهٔ ۷۱۸: پیچیده است دست تو دست کلیم را
غزل شمارهٔ ۷۱۹: شد استخوان ز دور فلک توتیا مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۰: غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۱: می در پیاله خون جگر می شود مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۲: سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۳: از آفتاب عشق نگردید رنگ من
غزل شمارهٔ ۷۲۴: ابروی او نرفت ز مد نظر مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۵: پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۶: از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۷: از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۸: از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
غزل شمارهٔ ۷۲۹: افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۰: گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۱: از کار رفته دست چو دست سبو مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۲: سرگشته ساخت خال دلارای او مرا
غزل شمارهٔ ۷۳۳: از باده چون کند عرق آلود ماه را
غزل شمارهٔ ۷۳۴: رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را
غزل شمارهٔ ۷۳۵: طاعت کند سرشک ندامت گناه را
غزل شمارهٔ ۷۳۶: رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
غزل شمارهٔ ۷۳۷: مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را
غزل شمارهٔ ۷۳۸: با زلف کار نیست رخ یار دیده را
غزل شمارهٔ ۷۳۹: طاقت کجاست روی عرقناک دیده را
غزل شمارهٔ ۷۴۰: خال لب تو راهنمایی است بوسه را
غزل شمارهٔ ۷۴۱: گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را
غزل شمارهٔ ۷۴۲: دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را
غزل شمارهٔ ۷۴۳: دایم ز نازکی است دل افگار شیشه را
غزل شمارهٔ ۷۴۴: مگذار بر زمین دل شبها پیاله را
غزل شمارهٔ ۷۴۵: دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را
غزل شمارهٔ ۷۴۶: از خصم کجروست چه غم راست خانه را
غزل شمارهٔ ۷۴۷: افتادگی برآورد از خاک دانه را
غزل شمارهٔ ۷۴۸: پروای مرگ نیست گدای برهنه را
غزل شمارهٔ ۷۴۹: روشن ز داغ های نهان ساز سینه را
غزل شمارهٔ ۷۵۰: بشنو ز من ترانه غیرت فزای را
غزل شمارهٔ ۷۵۱: چون پای خم به دست فتادت کمر گشا
غزل شمارهٔ ۷۵۲: شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما
غزل شمارهٔ ۷۵۳: چون شعله سر مکش ز دل سینه تاب ما
غزل شمارهٔ ۷۵۴: آماده است از دل پر خون شراب ما
غزل شمارهٔ ۷۵۵: از نان و آب نیست بقا و ثبات ما
غزل شمارهٔ ۷۵۶: در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
غزل شمارهٔ ۷۵۷: ای جبهه تو آینه سرنوشت ما
غزل شمارهٔ ۷۵۸: بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
غزل شمارهٔ ۷۵۹: یاقوت کهربا شود از آه سرد ما
غزل شمارهٔ ۷۶۰: چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما
غزل شمارهٔ ۷۶۱: دود از نهاد خلق برآرد گزند ما
غزل شمارهٔ ۷۶۲: داغ است لاله زار دل دردمند ما
غزل شمارهٔ ۷۶۳: عالم ختن شد از قلم مشکسود ما
غزل شمارهٔ ۷۶۴: دایم شکفته است دل داغدار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۵: منگر به چشم کم به دل داغدار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۶: آمیخته است مستی ما با خمار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۷: با اختیار حق چه بود اختیار ما
غزل شمارهٔ ۷۶۸: دوری ز خلق، باغ و بهارست پیش ما
غزل شمارهٔ ۷۶۹: برق جلال، عین جمال است پیش ما
غزل شمارهٔ ۷۷۰: آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
غزل شمارهٔ ۷۷۱: در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما
غزل شمارهٔ ۷۷۲: دست فلک کبود شد از گوشمال ما
غزل شمارهٔ ۷۷۳: هرگز تهی ز خون جگر نیست جام ما
غزل شمارهٔ ۷۷۴: دل از خدا به صنع خدا بسته ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۵: دل از قضا به دست رضا داده ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۶: خون در دل هوا و هوس کرده ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۷: روشن شود چراغ دل ما ز یکدگر
غزل شمارهٔ ۷۷۸: عمری است حلقه در میخانه ایم ما
غزل شمارهٔ ۷۷۹: خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۰: دل را ز قید جسم رها می کنیم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۱: دایم ز خود سفر چو شرر می کنیم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۲: از گریه خاک دام چمن می کنیم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۳: تا چند نقشبند تمنا شویم ما
غزل شمارهٔ ۷۸۴: رنگین تر از حناست بهار و خزان ما
غزل شمارهٔ ۷۸۵: لرزید بس که دل به تن ناتوان ما
غزل شمارهٔ ۷۸۶: روشن چسان شود به تو سوز نهان ما
غزل شمارهٔ ۷۸۷: بر رو چو برگ گل ندویده است خون ما
غزل شمارهٔ ۷۸۸: از بس سترد گرد ملال از جبین ما
غزل شمارهٔ ۷۸۹: رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما
غزل شمارهٔ ۷۹۰: صبح جهان بود نفس غم زدای ما
غزل شمارهٔ ۷۹۱: رزق ملایک است نوای رسای ما
غزل شمارهٔ ۷۹۲: آمد خزان و تر نشد از می گلوی ما
غزل شمارهٔ ۷۹۳: دستی که شد به گردش پیمانه آشنا
غزل شمارهٔ ۷۹۴: افکنده اند در جگر سنگ رخنه ها
غزل شمارهٔ ۷۹۵: وقت است جوش باده زند لاله زارها
غزل شمارهٔ ۷۹۶: ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها
غزل شمارهٔ ۷۹۷: نتوان به بی مثال رسید از مثال ها
غزل شمارهٔ ۷۹۸: در آتشم ز دیده شوخ ستاره ها
غزل شمارهٔ ۷۹۹: وقت است سربرآورد از خاک، لاله ها
غزل شمارهٔ ۸۰۰: از دست و تیغ عشق فگارند لاله ها
غزل شمارهٔ ۸۰۱: گر صافدلی هست شراب است در اینجا
غزل شمارهٔ ۸۰۲: در زلف مده راه دگر باد صبا را
غزل شمارهٔ ۸۰۳: از خویش برآورد تمنای تو ما را
غزل شمارهٔ ۸۰۴: اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
غزل شمارهٔ ۸۰۵: از بدگهری می شکند گوهر رز را
غزل شمارهٔ ۸۰۶: از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
غزل شمارهٔ ۸۰۷: تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
غزل شمارهٔ ۸۰۸: از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را
غزل شمارهٔ ۸۰۹: استاد چه حاجت بود آن سرو روان را
غزل شمارهٔ ۸۱۰: گمراه کند غفلت من راهبران را
غزل شمارهٔ ۸۱۱: ما نبض شناس رگ جانیم جهان را
غزل شمارهٔ ۸۱۲: دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
غزل شمارهٔ ۸۱۳: تسکین ندهد خوردن می سوز درون را
غزل شمارهٔ ۸۱۴: نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
غزل شمارهٔ ۸۱۵: گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را
غزل شمارهٔ ۸۱۶: فانوس حجاب است چراغ سحری را
غزل شمارهٔ ۸۱۷: بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
غزل شمارهٔ ۸۱۸: بی برگی ما برگ نشاط است چمن را
غزل شمارهٔ ۸۱۹: در قلزم می همچو حباب است دل ما
غزل شمارهٔ ۸۲۰: درمانده این جسم نزارست دل ما
غزل شمارهٔ ۸۲۱: کوشش نبرد راه به مأوای دل ما
غزل شمارهٔ ۸۲۲: از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما
غزل شمارهٔ ۸۲۳: خوابیده تر از راه بود راحله ما
غزل شمارهٔ ۸۲۴: فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
غزل شمارهٔ ۸۲۵: ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها
غزل شمارهٔ ۸۲۶: کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
غزل شمارهٔ ۸۲۷: ای خار و خس بحر ثنای تو سخن ها
غزل شمارهٔ ۸۲۸: آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
غزل شمارهٔ ۸۲۹: از سوز عشق چون شمع راحت کجاست ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۰: چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۱: بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۲: بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را
غزل شمارهٔ ۸۳۳: از آه روز گردان شبهای تار خود را
غزل شمارهٔ ۸۳۴: وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را
غزل شمارهٔ ۸۳۵: از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را
غزل شمارهٔ ۸۳۶: برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست
غزل شمارهٔ ۸۳۷: زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا
غزل شمارهٔ ۸۳۸: ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را
غزل شمارهٔ ۸۳۹: ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
غزل شمارهٔ ۸۴۰: ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها
غزل شمارهٔ ۸۴۱: اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
غزل شمارهٔ ۸۴۲: دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها
غزل شمارهٔ ۸۴۳: ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها
غزل شمارهٔ ۸۴۴: به دوش توکل منه بار خود را
غزل شمارهٔ ۸۴۵: منه بر دل زار بار جهان را
غزل شمارهٔ ۸۴۶: فروغی است یکرنگی از گوهر ما
غزل شمارهٔ ۸۴۷: بیخودی رفتن است دلها را
غزل شمارهٔ ۸۴۸: به ادب نوش، جام دولت را
غزل شمارهٔ ۸۴۹: دل زهر نقش گشته ساده مرا
غزل شمارهٔ ۸۵۰: شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
غزل شمارهٔ ۸۵۱: ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
غزل شمارهٔ ۸۵۲: ای فکر تو نقشبند جانها
غزل شمارهٔ ۸۵۳: ای حسن تو برق خانمانها
غزل شمارهٔ ۸۵۴: غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را
غزل شمارهٔ ۸۵۵: دید ز خون دلم لاله ستان خاک را
غزل شمارهٔ ۸۵۶: نیست غم نان و آب، گوشه نشین را
غزل شمارهٔ ۸۵۷: هر که با ما می کند بیگانگی
غزل شمارهٔ ۸۵۸: پیوسته خورد دل خون از بی غمی جان ها
غزل شمارهٔ ۸۵۹: باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب
غزل شمارهٔ ۸۶۰: از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب
غزل شمارهٔ ۸۶۱: از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب
غزل شمارهٔ ۸۶۲: حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
غزل شمارهٔ ۸۶۳: صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۶۴: می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب
غزل شمارهٔ ۸۶۵: بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
غزل شمارهٔ ۸۶۶: گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب
غزل شمارهٔ ۸۶۷: دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب
غزل شمارهٔ ۸۶۸: سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
غزل شمارهٔ ۸۶۹: موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
غزل شمارهٔ ۸۷۰: نیست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب
غزل شمارهٔ ۸۷۱: در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب
غزل شمارهٔ ۸۷۲: گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب
غزل شمارهٔ ۸۷۳: بس که از رخسار او در پیچ و تاب است آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۴: گر چه ذراتند یکسر میهمان آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۵: در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۶: از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۷: اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۸: از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۷۹: چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب
غزل شمارهٔ ۸۸۰: در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب
غزل شمارهٔ ۸۸۱: کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب
غزل شمارهٔ ۸۸۲: چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب
غزل شمارهٔ ۸۸۳: گر چه افکندم به روغن، نان خلق از خوی چرب
غزل شمارهٔ ۸۸۴: مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب
غزل شمارهٔ ۸۸۵: بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب
غزل شمارهٔ ۸۸۶: پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب
غزل شمارهٔ ۸۸۷: مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب
غزل شمارهٔ ۸۸۸: بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب
غزل شمارهٔ ۸۸۹: خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب
غزل شمارهٔ ۸۹۰: دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب
غزل شمارهٔ ۸۹۱: نکند باده شب، سوختگان را سیراب
غزل شمارهٔ ۸۹۲: نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب
غزل شمارهٔ ۸۹۳: روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
غزل شمارهٔ ۸۹۴: تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب
غزل شمارهٔ ۸۹۵: به نگاهی دل خون گشته ما را دریاب
غزل شمارهٔ ۸۹۶: چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب
غزل شمارهٔ ۸۹۷: بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
غزل شمارهٔ ۸۹۸: دست کوته مکن از دامن احسان طلب
غزل شمارهٔ ۸۹۹: رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب
غزل شمارهٔ ۹۰۰: ز خط رحیم نشد حسن یار با احباب
غزل شمارهٔ ۹۰۱: زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
غزل شمارهٔ ۹۰۲: سبکسری که اسیر هواست همچو حباب
غزل شمارهٔ ۹۰۳: هوا چکیده نورست در شب مهتاب
غزل شمارهٔ ۹۰۴: بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
غزل شمارهٔ ۹۰۵: مریز آب رخ خود مگر برای شراب
غزل شمارهٔ ۹۰۶: ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
غزل شمارهٔ ۹۰۷: بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب
غزل شمارهٔ ۹۰۸: ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
غزل شمارهٔ ۹۰۹: غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
غزل شمارهٔ ۹۱۰: عرق فشانی آن گلعذار را دریاب
غزل شمارهٔ ۹۱۱: درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
غزل شمارهٔ ۹۱۲: آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب
غزل شمارهٔ ۹۱۳: از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
غزل شمارهٔ ۹۱۴: ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
غزل شمارهٔ ۹۱۵: تا گل ز عکس عارض او چیده است آب
غزل شمارهٔ ۹۱۶: جای صدف بود ز گرانی زمین در آب
غزل شمارهٔ ۹۱۷: از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب
غزل شمارهٔ ۹۱۸: صبح گشاده روی بود در حجاب شب
غزل شمارهٔ ۹۱۹: بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب
غزل شمارهٔ ۹۲۰: آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
غزل شمارهٔ ۹۲۱: از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
غزل شمارهٔ ۹۲۲: طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات
غزل شمارهٔ ۹۲۳: عالمی را روی شرم آلود او دیوانه ساخت
غزل شمارهٔ ۹۲۴: از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
غزل شمارهٔ ۹۲۵: روی گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت
غزل شمارهٔ ۹۲۶: هر که را اینجا به سیلی آسمان خواهد نواخت
غزل شمارهٔ ۹۲۷: دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت
غزل شمارهٔ ۹۲۸: آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت
غزل شمارهٔ ۹۲۹: کوته اندیشی که گل در خوابگاه یار ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۰: باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۱: در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۲: پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۳: چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت
غزل شمارهٔ ۹۳۴: روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت
غزل شمارهٔ ۹۳۵: گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست
غزل شمارهٔ ۹۳۶: هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست
غزل شمارهٔ ۹۳۷: دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست
غزل شمارهٔ ۹۳۸: در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست
غزل شمارهٔ ۹۳۹: چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
غزل شمارهٔ ۹۴۰: شکر این آب و علف ضایع کنان یک دم بجاست
غزل شمارهٔ ۹۴۱: تا به کی در پرده باشد نیک و بد، ساغر کجاست
غزل شمارهٔ ۹۴۲: از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست
غزل شمارهٔ ۹۴۳: خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست
غزل شمارهٔ ۹۴۴: روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست
غزل شمارهٔ ۹۴۵: از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست
غزل شمارهٔ ۹۴۶: کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست
غزل شمارهٔ ۹۴۷: رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست
غزل شمارهٔ ۹۴۸: هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست
غزل شمارهٔ ۹۴۹: گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۰: از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۱: آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۲: دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۳: جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۴: روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۵: کوثر بیداربختی دیده گریان ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۶: در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۷: خاکساری برگ عیش خاطر آگاه ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۸: صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
غزل شمارهٔ ۹۵۹: لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست
غزل شمارهٔ ۹۶۰: درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
غزل شمارهٔ ۹۶۱: خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است
غزل شمارهٔ ۹۶۲: من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جنت است
غزل شمارهٔ ۹۶۳: اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
غزل شمارهٔ ۹۶۴: حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
غزل شمارهٔ ۹۶۵: هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست
غزل شمارهٔ ۹۶۶: دوربین خونین جگر از نظم احوال خودست
غزل شمارهٔ ۹۶۷: رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست
غزل شمارهٔ ۹۶۸: حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست
غزل شمارهٔ ۹۶۹: نعمت الوان دنیا مایه دردسرست
غزل شمارهٔ ۹۷۰: عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست
غزل شمارهٔ ۹۷۱: در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۷۲: دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست
غزل شمارهٔ ۹۷۳: عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست
غزل شمارهٔ ۹۷۴: روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست
غزل شمارهٔ ۹۷۵: جای غم خالی بود تا ساغر از صهبا پرست
غزل شمارهٔ ۹۷۶: گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
غزل شمارهٔ ۹۷۷: عیب نادان در زمان خامشی گویاترست
غزل شمارهٔ ۹۷۸: از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست
غزل شمارهٔ ۹۷۹: عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست
غزل شمارهٔ ۹۸۰: از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست
غزل شمارهٔ ۹۸۱: پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست
غزل شمارهٔ ۹۸۲: حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست
غزل شمارهٔ ۹۸۳: گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است
غزل شمارهٔ ۹۸۴: در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست
غزل شمارهٔ ۹۸۵: هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۶: صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۷: در خم آن زلف دلها را سرود دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۸: حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۸۹: مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۰: عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۱: هر نفس دولت طلبکار مقام دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۲: حسن بالادست را هر روزشان دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۳: هر نگاه حسرت عشاق آه دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۴: عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست
غزل شمارهٔ ۹۹۵: ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۶: نوخطی از تازه رویان جهان ما را بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۷: خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۸: تلخی عالم شراب خوشگوار ما بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۹: چار دیوار قفس عشرت سرای ما بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۰: شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۱: گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲: باده مرد افکن من معنی روشن بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳: مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۴: گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۵: مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۶: گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۷: گر چه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۸: جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است
غزل شمارهٔ ۱۰۰۹: پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۰: هر که چون پروانه بی باک، مست آتش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۱: شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۲: با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۳: گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴: از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۵: عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶: هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۷: از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۸: شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است
غزل شمارهٔ ۱۰۱۹: در دل هر کس بود درد طلب در منزل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۰: این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود
غزل شمارهٔ ۱۰۲۱: صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۲: نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۳: چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۴: سعی در تحصیل اسباب جهان بی حاصل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۵: با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۶: از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۷: از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۸: پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۲۹: جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۰: خانه تن را به جان آباد کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۱: وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۲: داستان شوق را تحریر کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۳: هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۴: عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۵: با لب خاموش حفظ آه کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۶: دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۷: خط به گرد عارض دلدار دیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۸: عشق را در پرده ناموس دیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۳۹: خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۰: باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۱: از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۲: توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳: هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۴: سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۵: حسن عالمسوز ماه من دو بالای گل است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۶: زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۷: ریشه ما در زمین خاکساری محکم است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۸: نیست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
غزل شمارهٔ ۱۰۴۹: در حریم سینه عشاق، غم نامحرم است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۰: در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۱: جان غافل را سفر در چار دیوار تن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۲: هستی دنیای فانی انتظار مردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۳: حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۴: در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۵: اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۶: مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۷: از عزیزان دیده پوشیده من روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۸: تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است
غزل شمارهٔ ۱۰۵۹: مرهم تیغ تغافل خون خود را خوردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰: در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱: وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۲: حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۳: بی سؤال احسان به درویشان سخاوت کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۴: جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۵: عقل، اجزای وجود خویش باطل کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۶: خنده دزدیدن به دل گل در گریبان کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۷: نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۸: تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن است
غزل شمارهٔ ۱۰۶۹: سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۰: خنده رویی میهمان را گل به جیب افشاندن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۱: بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۲: خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۳: دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۴: چشم من از گریه مستانه من روشن است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۵: دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۶: شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۷: لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۸: هر چه دارد در خم سربسته گردون از من است
غزل شمارهٔ ۱۰۷۹: نوبهار آیینه طبع سخنساز من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۰: کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۱: آبروی حسن از مژگان نمناک من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۲: کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۳: خاکساری تا دلیل جان آگاه من است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۴: عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۵: با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۶: مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است
غزل شمارهٔ ۱۰۸۷: هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست
غزل شمارهٔ ۱۰۸۸: نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۸۹: آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰: آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۱: دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲: افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۳: نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۴: خط عنبر بار گردی از بهار حسن اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۵: آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۶: چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۷: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۸: آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست
غزل شمارهٔ ۱۰۹۹: گریه مستانه من از خمار چشم توست
غزل شمارهٔ ۱۱۰۰: کوه را پای ادب در دامن تمکین ازوست
غزل شمارهٔ ۱۱۰۱: تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲: ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۳: باز از معموره دلها فغان برخاسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۴: زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۵: جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶: تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷: هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۸: یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۰۹: از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۰: هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۱: سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۲: دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۳: چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۴: هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۵: چشم ما پوشیده از خواب پریشان گشته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۶: عالمی را از عمارت پای در گل رفته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۷: نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۸: بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۱۹: لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۰: در بهاران بزم عیش میکشان آماده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱: خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۲: تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۴: سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۵: تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۶: ساقی ما از می گلگون به دور افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۷: دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۸: داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۲۹: تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۰: دست ما در بند چین آستین افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۱: روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۲: هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسرده ست
غزل شمارهٔ ۱۱۳۳: از ته دل هر که روی خود به دنیا کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۴: نه همین آن سنگدل ما را فرامش کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۵: آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۶: داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۷: سر گران با عقل آن طرف کلاهم کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۸: خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۳۹: تا که را قسمت شهید سنگ طفلان کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰: نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۱: جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۲: خضر را گر سبز آب زندگانی کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۳: کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۴: کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون
غزل شمارهٔ ۱۱۴۵: بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۶: از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷: از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸: بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است
غزل شمارهٔ ۱۱۴۹: شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۰: از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۱: ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۲: بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۳: از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۴: مردمی در طینت اهل جهان کم مانده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۵: سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۶: خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۷: آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۸: تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۵۹: هر غباری گرده چابک سواری بوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۰: اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۱: آسمان از شور دلهای کباب آسوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۲: از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۳: دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۴: من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۵: مهربانی از میان خلق دامن چیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۶: در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۷: آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۸: عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۶۹: هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۰: شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۱: چهره اش خندان و خط مشکبو پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲: دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۳: هر نظر بازی که آن لبهای خندان دیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۴: بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۵: رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۶: رفتن گلزار کار مردم بیکاره است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۷: بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۸: این که روزی بی تردد می رسد افسانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۷۹: بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۰: گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۱: هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۲: شمع را بالین پر، بال و پر پروانه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۳: شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۴: دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵: بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶: بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۷: صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۸: بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۸۹: با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۰: قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱: لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۲: زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۳: شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۴: روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۵: در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۶: عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷: دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۸: راحت کونین در زیر سر بیگانگی است
غزل شمارهٔ ۱۱۹۹: چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبلی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۰: هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱: خاک با این رتبه تمکین، جناب آدمی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۲: هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۳: تا نپوشیده است روی خال را خط دیدنی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴: زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵: مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
غزل شمارهٔ ۱۲۰۶: بی محابا در میان نازکش انداخت دست
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷: دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸: هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست
غزل شمارهٔ ۱۲۰۹: دل ز وصل دوست طرف آن چشم خون آلود بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۰: خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۱: بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۲: هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۳: محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۴: بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۵: وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۶: تا فشاندم دست بر دنیا جهان آمد به دست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۷: نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۸: جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست
غزل شمارهٔ ۱۲۱۹: سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰: عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۱: تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور نشست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۲: وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۳: دل به خون در انتظار وعده جانان نشست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۴: ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵: تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۶: خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۷: پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۸: زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست
غزل شمارهٔ ۱۲۲۹: باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۰: چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۱: ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام دوست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲: شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۳: تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۴: توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۵: حسن را در هر لباسی دیده بان در کار هست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۶: جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۷: بادپیمایی مسلسل همچو آب از بهر چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۸: جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۳۹: شوق چون ریگ روان منزل نمی داند که چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۰: حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است
غزل شمارهٔ ۱۲۴۱: دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۲: حسن قدر دیده تر را چه می داند که چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۳: معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۴: شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۵: عارض او در نقاب از دیده گستاخ کیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۶: چهره خورشید زرد از درد بی زنهار کیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۸: نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۴۹: در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۰: سنگ راهی شوق را چون جسم سنگین خواب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۱: عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۲: عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۳: خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۴: لاله ای جز داغ در صحرای امکان نیست نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۵: روز وصل است و دل غم دیده ما شاد نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۶: صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۷: نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۸: (عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۵۹: توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۰: پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۱: عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۲: افسر زرین سر آزاده را در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۳: گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۴: رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۵: کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۶: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۸: حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۶۹: چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰: شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۱: شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۲: کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳: هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۴: وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۵: روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶: حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷: فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸: گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹: چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۰: هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱: آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۲: حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۳: آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴: صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۵: روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۶: آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۷: درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۸: آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۸۹: آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۰: در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱: موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲: در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳: پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴: هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۵: باده بی درد در میخانه افلاک نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۶: غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۷: روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۸: عشق را حاجت به زور بازوی اقبال نیست
غزل شمارهٔ ۱۲۹۹: بار بر مجنون ما جمعیت اطفال نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۰: صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۱: یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۲: خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۳: آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۴: چشم شبم محرم رخسار گلفام تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۵: داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۶: یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۷: هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۸: دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۰۹: روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۰: نیست یک شادی که انجامش به غم پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۳۱۱: طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۲: از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۳: در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۴: پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۵: ماه در گردون نوردی چون دل آواره نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۶: حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۷: غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۸: سرو را چون لاله و گل احتیاج غازه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۱۹: رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۰: در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۱: سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۲: غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۳: عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست
غزل شمارهٔ ۱۳۲۴: زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۵: بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۶: شورش سودای ما افلاک را معمور داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۷: تا مرا عشق بلند اقبال در زنجیر داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸: لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۲۹: کی حذر از خون خلق آن غمزه خونریز داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۰: یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۱: از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۲: تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۳: شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۴: آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۵: پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۶: قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷: طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۸: جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۳۹: یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۰: هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۱: حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۲: تا دل آزاده برگ عیش در دامن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۳: زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۴: ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۵: دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۶: هر که بیخود شد، قدم در آستان دل گذاشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۷: در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۸: همت مردانه ما از می حمرا گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۴۹: می توان با همت سرشار از دنیا گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۰: همچو برق از عالم اسباب می باید گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۱: از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۲: نرم نرم از خلق ناهموار می باید گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۳: در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۴: همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۵: می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۶: برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۷: کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۸: از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۵۹: عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۰: مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۱: روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۲: از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۳: پیش خط تازه آن سرو بستان بهشت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۴: آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۵: هر که راه گفتگو در پرده اسرار یافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۶: هر که خود را یافت، دولت در کنار خویش یافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۷: از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۸: لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا نیافت
غزل شمارهٔ ۱۳۶۹: تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۰: گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱: آنچه از خط یار را بر غنچه مستور رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۲: چون قلم مد حیات من به قیل وقال رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۳: هر که عبرت حاصل از اوضاع دنیا کرد و رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۴: بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۵: دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶: زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷: وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۷۸: قطره خونی شد از دست نگارینش چکید
غزل شمارهٔ ۱۳۷۹: سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۰: زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۱: دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۲: صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۳: جای جام باده را تریاک نتواند گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۴: آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۵: مردم هموار را از خاک برباید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶: حیف خود با آه گرم از آسمان باید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۷: زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۸: وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۸۹: در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۰: خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۱: وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲: گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳: کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۴: تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۵: خط کافر لعل سیراب ترا کم کم گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۶: عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۷: از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۸: خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت
غزل شمارهٔ ۱۳۹۹: تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰: جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱: در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲: دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳: پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴: سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۵: چون کند روی تو با خط سیاه از شش جهت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶: مشو از می گران، ترسم سبکدستان ربایندت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۷: غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۸: غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹: بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت
غزل شمارهٔ ۱۴۱۰: دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
غزل شمارهٔ ۱۴۱۱: چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۲: ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۳: تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۴: هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۵: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۶: نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۷: قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۸: خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۴۱۹: از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم
غزل شمارهٔ ۱۴۲۰: خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۱: از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲: خط نارسته ازان چهره گلگون پیداست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۳: شور در دل فکند لعل خموشی که تراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۴: در کمین این فلک سخت کمانی که تراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۵: بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۶: اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۷: پرده شب بود ایام شبابی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۸: از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۲۹: کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۰: در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۱: قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۲: دانه اشک بود توشه راهی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۳: دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۴: عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۵: لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶: آن که از بال هما افسر دولت می خواست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۷: غمگسار دل سودازده من شبهاست
غزل شمارهٔ ۱۴۳۸: زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
غزل شمارهٔ ۱۴۳۹: صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۰: عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۱: پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۲: میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است
غزل شمارهٔ ۱۴۴۳: شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴: شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵: هر که از درد طلب شکوه کند نامردست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۶: دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷: مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۸: خواجه بیتاب در اظهار زر و مال خودست
غزل شمارهٔ ۱۴۴۹: تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۰: ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱: دوری راه طلب بر دل کاهل بارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۲: نغمه را در دل عشاق اثر بسیارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۳: نیست آرام در آن دل که هوس بسیارست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۴: از شکر چاشنی ناله نی بیشترست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵: خط شبرنگ کز او حسن بتان از خطرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۶: در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۷: لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۸: سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست
غزل شمارهٔ ۱۴۵۹: راز من نقل مجالس ز صفای گهرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰: در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۱: هر که مست است درین میکده هشیارترست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲: لب لعلت ز می ناب رباینده ترست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۳: به تماشای تو از هر مژه راه دگرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۴: شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵: عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۶: سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۷: ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸: معنی از لفظ سبکروح فلک پروازست
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹: زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست
غزل شمارهٔ ۱۴۷۰: چون به حیرت زدگان است مرا روی سخن
غزل شمارهٔ ۱۴۷۱: عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۲: خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۳: ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۴: نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۵: از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۶: هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۷: ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۸: عشق را از دل سودازده ما ننگ است
غزل شمارهٔ ۱۴۷۹: در بهاران سر مرغی که به زیر بال است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۰: سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱: آنچنان بلبل من واله و حیران گل است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲: پشت دست تو به از آینه روی گل است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳: دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴: بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۵: برق خاشاک گنه، روزه تابستان است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۶: زنگ آیینه من صحبت بیدردان است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۷: (جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۸: از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است
غزل شمارهٔ ۱۴۸۹: خط نارسته که در لعل لب جانان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۰: گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۱: کوثر زنده دلی چشم تر مردان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۲: دل پر داغ گلستان سحرخیزان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۳: خلوت فکر، پریخانه خاموشان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴: نمک عشق در آب و گل درویشان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۵: صدف بحر بقا سینه درویشان است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۶: لب خاموش نمودار دل پر سخن است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۷: کلک من شعله برجسته این نه لگن است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۸: شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است
غزل شمارهٔ ۱۴۹۹: گریه ابر بهار از دل پر درد من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۰: این چه لطف است که با یار وفادار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۱: عشق سرمایه تسکین دل زار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۲: سیل درمانده کوتاهی دیوار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۳: مانع مستی غفلت دل هشیار من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۴: موج سنبل ز پریشانی پرواز من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۵: شور دریای سخن از دل پر جوش من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۶: نفس سوخته شمع سر بالین من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۷: دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۸: تا جنون انجمن افروز دل خونین است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹: عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با اوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰: چشم بیدار چراغی است که در منزل اوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۱: چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۲: شوق را شهپر توفیق سبکباری توست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۳: هر که دارد نظری واله زیبایی توست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۴: در کف هر که بود ساغر می، خاتم ازوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۵: هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست
غزل شمارهٔ ۱۵۱۶: بند و زندان گرامی گهران از جاه است
غزل شمارهٔ ۱۵۱۷: هر قدم سست کی از وادی ما آگاه است
غزل شمارهٔ ۱۵۱۸: عمر سرگرمی ارباب هوس کوتاه است
غزل شمارهٔ ۱۵۱۹: نه همین مشک مرا خون جگر ساخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۰: که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۱: خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲: آن که در جام خضر آب بقا ریخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۳: هر طرف روی نهی باده جان ریخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴: همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۵: رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۶: خط سبزی که به گرد لب جانان گشته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۷: غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۸: هر که از قافله کعبه جدا افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۹: خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۰: آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۱: هر که را می نگرم سوخته جان افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۲: از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳: این نه غنچه است که گلزار به بار آورده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۴: تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۵: آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۶: بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۷: موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۸: دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۹: دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۰: خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۱: نه همین دل ز لب لعل تو پر شور شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۲: روح را جسم گران مانع شبگیر شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۳: از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۴: آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵: دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۶: دلم از کثرت پیکان تو آهن شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷: صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۸: نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۴۹: از تب رشک تو خورشید هلالی شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۰: از دل خم می گلرنگ به جام آمده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۱: خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۲: خارخاری که ز رفتار تو در دل مانده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۳: حاصل دولت دنیا همه غفلت بوده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۴: خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵: فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۶: سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۷: گل اگر پرده نشین است چه جای گله است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۸: دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است
غزل شمارهٔ ۱۵۵۹: دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۰: نفس باد بهاران چمن آرای خوشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۱: هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲: عالم امنی اگر هست همین بیهوشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۳: ترجمان دل صاحب نظران خاموشی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۴: مایه پرورش عالم اسباب یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۵: شهد در خانه پر روزن زنبور یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۶: نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۷: لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۸: در غم و شادی ایام مرا حال یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۶۹: پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۰: رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۱: از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۲: دست در دامن اندیشه زدن نادانی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۳: عقل سدی است درین راه که برداشتنی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۴: صبح میخانه نشینان کف دریای می است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۵: سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶: ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
غزل شمارهٔ ۱۵۷۷: نقش روی تو در آیینه جان صورت بست
غزل شمارهٔ ۱۵۷۸: ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست
غزل شمارهٔ ۱۵۷۹: غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۰: پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۱: عشق را با دل صد پاره من کاری هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۲: می حرام است در آن بزم که هشیاری هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۳: خلوت آینه را طوطی غمازی هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۴: به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۵: چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۶: تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۷: محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۸: بند در بند قبا بافتن مژگان چیست
غزل شمارهٔ ۱۵۸۹: جگر لاله سیه مست ز میخانه کیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۰: نقطه اشک سراسیمه و شیدایی کیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۱: خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۲: حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۳: آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۴: خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۵: آه من مد رسایی است که پایانش نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۶: کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۷: شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۸: در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست
غزل شمارهٔ ۱۵۹۹: من که در سر هوس طره دستارم نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۰: خون من نیست به تشریف شهادت قابل
غزل شمارهٔ ۱۶۰۱: آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۲: در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۳: گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۴: یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۵: تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۶: خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۷: حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۸: مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۹: برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۰: با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۱: در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۲: چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۳: در غریبی دلم از یاد وطن خالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۴: در پریشان نظری غیر پریشانی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۵: هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۱۶: بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷: از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱۸: جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۱۹: از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰: تا من دلشده را دست ز گردن برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۱: سرو بالای تو از آب روانی برداشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۲: دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۳: اگر آیینه دل نور و صفایی می داشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۴: دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۵: رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۶: پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۷: شب که بر انجمن آن شعله سیراب گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۸: دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۲۹: باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۰: از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۱: خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۲: این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۳: چشم ازان حسن به سامان چه تواند دریافت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۴: هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۵: خم چو گردد قد افراخته می باید رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۶: اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۷: هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۸: از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت
غزل شمارهٔ ۱۶۳۹: ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۰: پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۱: بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۲: لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۳: هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۴: خیال آب مرا در سرابها انداخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۵: که این نمک ز تبسم در آتشم انداخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۶: بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۷: ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۸: عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت
غزل شمارهٔ ۱۶۴۹: فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت
غزل شمارهٔ ۱۶۵۰: بتان که صید به نیرنگ می نمایندت
غزل شمارهٔ ۱۶۵۱: کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۲: ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۳: اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری
غزل شمارهٔ ۱۶۵۴: چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۵: شکستگی دل از دیده ترم پیداست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۶: عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۷: خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۸: حضور دل نبود با عبادتی که مراست
غزل شمارهٔ ۱۶۵۹: پرستشی که مدام است می پرستی ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۰: ترا که عالم آیینه عالم آب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۱: به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۲: غبار هستی ما پرده دار سیلاب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۳: ریاض هستی ما سبز از می ناب است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۴: خراب حالی ما از درازی دست است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۵: هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
غزل شمارهٔ ۱۶۶۶: مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۷: مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۸: نشاط عالم بی اعتبار درگردست
غزل شمارهٔ ۱۶۶۹: ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۰: نهال شمع ز سبزی ازان برومندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۱: بنای صبر که همسنگ کوه الوندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۲: به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳: ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۴: خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۵: درین دو هفته که زاینده رود سرشارست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۶: ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۷: حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۸: دل شکسته به قرب خدای راهبرست
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹: ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۰: به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۱: بهار عنبر شبها سفیده سحرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۲: مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳: سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۴: به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۵: ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۶: به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۷: صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۸: چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست
غزل شمارهٔ ۱۶۸۹: به دام خلق مقید شدن گل هوس است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۰: مرا ز دور تماشای خط یار بس است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۱: منم که دام بلایم رهایی قفس است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۲: زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۳: به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۴: تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۵: دل رمیده ما از نظاره در پیش است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۶: ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۷: نه انجم است که زینت فروز نه فلک است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۸: ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است
غزل شمارهٔ ۱۶۹۹: اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۰: ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۱: به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۲: ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۳: حضور سوخته عشق در دل تنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۴: گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۵: جهان به راه شناسان دیده ور تنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶: به آه برق عنان من آسمان تنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۷: دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۸: نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
غزل شمارهٔ ۱۷۰۹: همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۰: سرود مجلس ما جوش مستی ازل است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۱: حضور عالم ایجاد در قرار دل است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۲: جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۳: فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۴: همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۵: سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۶: قماش چهره یار از بهار معلوم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۷: ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۸: زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
غزل شمارهٔ ۱۷۱۹: ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۰: عنان نفس کشیدن جهاد مردان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۱: به غیر دل همه عالم سراب حرمان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۲: خزان بیجگران نوبهار مردان است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۳: بلند نام نگردد کسی که در وطن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۴: سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵: به فکر چاره فتادن جگر گداختن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۶: صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۷: چراغ خلوت جان روشنایی سخن است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۸: حریم میکده پر جوش از خروش من است
غزل شمارهٔ ۱۷۲۹: بهشت یک ورق از لاله زار دماغ من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۰: زبان شکوه من چشم خونفشان من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۱: شراب کهنه که روشنگر روان من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۲: اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۳: فلک دو تا ز گرانباری گناه من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۴: منم که معنی بیگانه آشنای من است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۵: کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۶: حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۷: ثبات دولت خوبی ز کوه تمکین است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۸: رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است
غزل شمارهٔ ۱۷۳۹: گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۰: خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست
غزل شمارهٔ ۱۷۴۱: ز درد، عشق مرا بی نیاز ساخته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۲: هنوز خط ز لب یار برنخاسته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۳: مرا به سیل سبکسیر رشک می آید
غزل شمارهٔ ۱۷۴۴: گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۵: به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۶: نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۷: به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۸: ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۷۴۹: به نامرادی ما عشق مایل افتاده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۰: نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۱: نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۲: ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۳: کسی که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۴: رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۵: به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۶: چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۷: جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۸: هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۹: کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۰: به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۱: خط تو چهره گشای بهار آینه است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۲: ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۳: ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۴: عمارتی که نگردد خراب، همواری است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۵: به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۶: درین جان که سرانجام خانه پردازی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۷: میی که درد ندارد صفای درویشی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۸: شدم غبار و همان خارخار من باقی است
غزل شمارهٔ ۱۷۶۹: مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۰: چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۱: ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۲: فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۳: سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۴: ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۵: به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۶: خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۷: بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۸: در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است
غزل شمارهٔ ۱۷۷۹: همان زمانکه فلک تیغ بر میان تو بست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۰: نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۱: ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۲: شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۳: کسی که بوی شراب از کدو تواند شست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۴: ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۵: کدام زهره جبین گوشه نقاب شکست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶: ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷: دل از مشاهده آن خط سیاه شکست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۸: ز باده حالت فرزانه می توان دانست
غزل شمارهٔ ۱۷۸۹: مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۰: هزار بار درآیم اگر به خانه دوست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۱: ز عشق در اگر نور آشنایی هست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۲: اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۳: سیاه مستی چشم از شرابخانه کیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۴: ز زلف او دل عشاق را محابا نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۵: به دلنشینی صحرای عشق صحرا نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۶: دروغ شیوه طبع یگانه ما نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۷: به آبداری لعل تو هیچ گوهر نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۸: بیان شوق به تیغ زبان میسر نیست
غزل شمارهٔ ۱۷۹۹: خراب چشم تو اندیشه عتابش نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۰: ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۱: اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۲: ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۳: کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۴: کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۵: سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۶: به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۷: فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۸: اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۰۹: زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر
غزل شمارهٔ ۱۸۱۰: چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۱: به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۲: به غیر خشم که در خوردنش وبالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۳: شب فراق ز روز حساب خالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۴: نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۵: مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۶: می دو ساله نشاطش کم از جوانی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۷: ستاره سوخته عشق را پناهی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۸: طریق مردم سنجیده خودستایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۱۹: ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰: میان خوی تو و رحم آشنایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۲۱: ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست
غزل شمارهٔ ۱۸۲۲: وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳: ملامت از دل بیباک من فغان برداشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۴: ز ناله گر دل بی برگ ما نوا می داشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۵: به این نشاط که دل سر به تیغ یار گذاشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۶: عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۷: مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۸: هزار حیف که دوران خط یار گذشت
غزل شمارهٔ ۱۸۲۹: ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۰: خوش آن که چون گل ازین گلستان دمید و گذشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱: کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۲: ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۳: فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۴: ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۵: ز زخم تیغ زبان هوش من بلندی یافت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۶: نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۷: ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۸: فغان که هستی من در ورق شماری رفت
غزل شمارهٔ ۱۸۳۹: اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۰: غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۱: ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۲: غرور حسن به خط از دماغ یار نرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۳: به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۴: سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۵: زمانه را گل روی تو در بهار گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۶: ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۷: خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۸: ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۴۹: دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۰: شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۱: با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۲: آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۳: سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۴: باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۵: شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت
غزل شمارهٔ ۱۸۵۶: دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۵۷: خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۵۸: جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۵۹: میگون لبی که مست و خرابم
غزل شمارهٔ ۱۸۶۰: چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۱: رویی کز او نریخته است آبرو کجاست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۲: شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۳: فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۴: کی جام باده در خور کام و زبان ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۵: صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۶: در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست
غزل شمارهٔ ۱۸۶۷: آتش کباب کرده یاقوت آن لب است
غزل شمارهٔ ۱۸۶۸: باد بهار سلسله جنبان صحبت است
غزل شمارهٔ ۱۸۶۹: درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۰: بیداری سیاه دلان عین غفلت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۱: آن خال لب ستاره صبح قیامت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۲: هشیار زیستن نه ز قانون حکمت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۳: پوشیدن نظر ز جهان عین حکمت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۴: خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۵: روی ترا به زلف معنبر چه حاجت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۶: با چهره شکفته گلستان چه حاجت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۷: از آه، حسن را خطر بی نهایت است
غزل شمارهٔ ۱۸۷۸: تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۷۹: آن بلبلم که باغ و بهارم دل خودست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۰: دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۱: در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۲: خال لب تو داغ دل آب کوثرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۳: پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۴: آن را که در وطن لب نانی میسرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۵: سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۶: مردن به درد عشق به دنیا برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۷: ما را کلاه فقر به افسر برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۸: دیوانه خموش به عاقل برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۸۹: آزادگی به سلطنت جم برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۰: زلف معنبر تو به صد جان برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۱: پیش کسی که درد به درمان برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۲: با آب خضر آن خط شبگون برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۳: وحدت سرای دل به جهانی برابرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۴: بیم و امید در دل اهل جهان پرست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۵: با ما یکی است هر که ز مردم جداترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۶: از شادی جهان غم دلدار خوشترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۷: عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۸: جانهای آرمیده ز مردم رمانترست
غزل شمارهٔ ۱۸۹۹: خط را به دور عارض او شان دیگرست
غزل شمارهٔ ۱۹۰۰: آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۱: خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۲: رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۳: صبح امید من نفس سرد من بس است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۴: زلف کج تو سلسله جنبان آتش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۵: باغ و بهار چشم پر آب من آتش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶: با قرب یار رشته جان در کشاکش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۷: از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۸: نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است
غزل شمارهٔ ۱۹۰۹: ای دل تصور کمر یار نازک است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۰: ترک خودی مراد ز قطع مراحل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۱: روی تو برق خرمن آسایش دل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۲: آب حیات شبنم آن روی چون گل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۳: شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۴: کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۵: نقد نشاط در دل گنجینه خم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۶: عرش بلند مرتبه بنیان آدم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۷: ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۸: در زیر تیغ یار که سرها در او گم است
غزل شمارهٔ ۱۹۱۹: هر چند چشم مست تو هشیار عالم است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۰: هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۱: آیینه را توجه خاطر به گلخن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۲: احوال دل ز دیده خونبار روشن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۳: راز نهان ز سینه در انداز جستن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۴: آسودگی به کنج قناعت نشستن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۵: آسودگی به گوشه عزلت نشستن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۶: روشنگر وجود به راه اوفتادن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۷: مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۸: از سینه صافی دل بی کینه روشن است
غزل شمارهٔ ۱۹۲۹: نقش حصیر نیست که بر پیکر من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۰: از خون چو داغ لاله حصار دل من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۱: چشم اثر به گریه مستانه من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۲: این کوه غم که در دل دیوانه من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۳: دریا سواد سینه بی کینه من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۴: طومار زلف شرح پریشانی من است
غزل شمارهٔ ۱۹۳۵: آن روی آتشین که جگرها کباب اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۳۶: در هر دلی که ریشه کند پیچ و تاب عشق
غزل شمارهٔ ۱۹۳۷: ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۳۸: سرچشمه حیات لب می چکان اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۳۹: شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۰: شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۱: شیطان دلیر تبر تو ز حال خراب توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۲: محتاج کی به نشأه می چشم مست توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۳: دامن به دست هر که دهی دستگیر توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۴: زان آتشین میی که ز لب در ایاغ توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۵: رزق وسیع در قدم میهمان توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۶: پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۷: لعل لب پیاله می آبدار ازوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۸: آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۴۹: جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۵۰: نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۵۱: دستی به جام باده حمرایم آرزوست
غزل شمارهٔ ۱۹۵۲: تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۳: جام شراب مرهم دلهای خسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۴: باد بهار مرهم دلهای خسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۵: این خار غم که در دل بلبل نشسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶: پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۷: عیش دل شکسته به آزار بسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸: از رفتن تو باغ پریشان نشسته است
غزل شمارهٔ ۱۹۵۹: آن کس که تاج را به فریدون گذاشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۰: یک دل هزار زخم نمایان نداشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱: عارف به اختیار خود از سر گذشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۲: بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳: بر طفل اشک خون جگر دست یافته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۴: این گردباد نیست که بالا گرفته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۵: آتش به مغزم از می احمر گرفته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۶: زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۷: چشم قدح به جلوه مینای باده است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۸: نقش و نگار دشمن دلهای ساده است
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹: تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۰: دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۱: عشقم هنوز جای به گلخن نداده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۲: روی شکفته شاهد جان فسرده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۳: دل را ز کینه هر که سبکبار کرده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۴: شیرین تبسمی که مرا راه دین زده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۵: تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۶: از خاکمال دام، پرم توتیا شده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۷: از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۸: خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۷۹: دود دلی ز ابر گهربار مانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۰: با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۱: امروز قدر نکته موزون نمانده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۲: زاهد ز سبحه در پی تسخیر بوده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۳: شرم گناه رهبر توفیق بوده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۴: شیرازه طرب خط پیمانه بوده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۵: هر کس بیاض گردن او را ندیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۶: لعلت به خنده پرده گل را دریده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۷: تا دست من به گردن مینا رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۸: تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۸۹: نور شکوه حق ز مقابل رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۰: دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۱: چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۲: خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۳: آب حیات ما ز شراب شبانه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۴: ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۵: تا در ترددست نفس، جان روانه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۶: ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۷: با عارض تو چهره شدن کار آینه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۸: جوهر غبار دیده حیران آینه است
غزل شمارهٔ ۱۹۹۹: غم را اگر برون ندهد سینه آینه است
غزل شمارهٔ ۲۰۰۰: هر غنچه زین چمن دل در خون نشانده ای است
×
پیام سیستم
×
یادآوری کلمه عبور
آدرس ایمیل :
*
*
×
×
ورود به سایت
ایمیل :
ایمیل را وارد نمایید
رمز عبور :
رمز عبور را وارد نمایید
مرا به خاطر بسپار
فراموشی رمز عبور
کد امنیتی را وارد نمایید
آمارگیر وبلاگ