کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت

    فغان که طوطی از آیینه باز میدان یافت

    ز شبنمش جگر سنگ می شود سوراخ

    گلی که پرورش از اشک عندلیبان یافت

    به هر که هر چه سزاوار بود بخشیدند

    سکندر آینه و خضر آب حیوان یافت

    مگیر از سر زانوی فکر سر زنهار

    که غنچه هر چه طلب کرد در گریبان یافت

    ز کاوش جگر فکر ناامید مباش

    که ذره در دل خود آفتاب تابان یافت

    ز کاوش جگر فکر ناامید مباش

    که ذره در دل خود آفتاب تابان یافت

    کلید گنج سعادت زبان خاموش است

    صدف به مزد خموشی گهر ز نیسان یافت

    من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دست

    که شانه راه در آن زلف عنبرافشان یافت

    هزار سختی نادیده در کمین دارد

    کسی که کام دل از روزگار آسان یافت

    حجاب مانع روزی است خاکساران را

    تنور از نفس آتشین خود نان یافت

    فغان که کوهکن ساده دل نمی داند

    که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت

    مکن شتاب به هر ورطه ای که افتادی

    که ماه مصر برآمد ز چاه، زندان یافت

    (لب خموش سخن های دلنشین دارد

    ضمیر نامه ما می توان ز عنوان یافت)

    ز فکر، قامت هر کس که حلقه شد صائب

    به دست همت خود خاتم سلیمان رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha