صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۸۳۴: ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت فغان که طوطی از آیینه باز میدان یافت ز شبنمش جگر سنگ می شود سوراخ گلی که پرورش از اشک عندلیبان یافت به هر که هر چه سزاوار بود بخشیدند سکندر آینه و خضر آب حیوان یافت مگیر از سر زانوی فکر سر زنهار که غنچه هر چه طلب کرد در گریبان یافت ز کاوش جگر فکر ناامید مباش که ذره در دل خود آفتاب تابان یافت ز کاوش جگر فکر ناامید مباش که ذره در دل خود آفتاب تابان یافت کلید گنج سعادت زبان خاموش است صدف به مزد خموشی گهر ز نیسان یافت من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دست که شانه راه در آن زلف عنبرافشان یافت هزار سختی نادیده در کمین دارد کسی که کام دل از روزگار آسان یافت حجاب مانع روزی است خاکساران را تنور از نفس آتشین خود نان یافت فغان که کوهکن ساده دل نمی داند که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت مکن شتاب به هر ورطه ای که افتادی که ماه مصر برآمد ز چاه، زندان یافت (لب خموش سخن های دلنشین دارد ضمیر نامه ما می توان ز عنوان یافت) ز فکر، قامت هر کس که حلقه شد صائب به دست همت خود خاتم سلیمان رفت صائب تبریزی