کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    با چهره شکفته گلستان چه حاجت است؟

    با خط و زلف، سنبل و ریحان چه حاجت است؟

    روی ترا به زلف پریشان چه حاجت است؟

    آتش چو سرکش است به دامان چه حاجت است؟

    دریای آرمیده به آشوب تشنه است

    شور مرا به سلسله جنبان چه حاجت است؟

    از دامن است شعله جواله بی نیاز

    گرداب را به شورش طوفان چه حاجت است؟

    آتش گل همیشه بهارست عشق را

    پروانه را به سیر گلستان چه حاجت است؟

    زندان بود به مردم خودبین سواد شهر

    از خود رمیده را به بیابان چه حاجت است؟

    عالم به چشم آینه گردد سیه ز آب

    دل زنده را به چشمه حیوان چه حاجت است؟

    باشد ز چوب منع دربسته بی نیاز

    با جبهه گرفته به دربان چه حاجت است؟

    از سینه های چاک بود فتح باب دل

    این در چو باز شد به گریبان چه حاجت است؟

    ریزش چه کار با دل بی آرزو کند؟

    آن را که تخم سوخت به باران چه حاجت است؟

    گلچین چه گل ز گلشن دربسته می برد؟

    با روی شرمناک، نگهبان چه حاجت است؟

    اکنون که سوخت گرمی پرواز بال من

    دیگر مرا به شمع شبستان چه حاجت است؟

    از دل، گرفتگی به تماشا نمی رود

    نقش و نگار بر در زندان چه حاجت است؟

    ما خون خود حلال به تیغ تو کرده ایم

    از خاک ما کشیدن دامان چه حاجت است؟

    پیری ز میل سیب زنخدان حجاب نیست

    در میوه بهشتی به دندان چه حاجت است؟

    شد رهنما به حق چو مرا درد بی دوا

    صائب دگر به ناز طبیبان چه حاجت است؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha