کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل از حریم سینه به مژگان رسیده است

    کشتی به چار موجه طوفان رسیده است

    از دل مجو قرار در آن زلف تابدار

    دیوانه ام به سلسله جنبان رسیده است

    تا همچو خط لبی به او رسانده ام

    صد بار بیشتر به لبم جان رسیده است

    افتاده شو که از پر و بال فتادگی

    شبنم به آفتاب درخشان رسیده است

    جز ماه ناتمام، که از خوان آفتاب

    در زیر آسمان به لب نان رسیده است؟

    طوق گلوی من شده خلخال ساق عرش

    قمری اگر به سرو خرامان رسیده است

    احوال زخم و خنجر سیراب او مپرس

    لب تشنه ای به چشمه حیوان رسیده است

    چون شانه تخته الف زخم گشته ام

    تا دست من به طره جانان رسیده است

    زان آتشین عذار که خورشید داغ اوست

    ته جرعه ای به لاله عذاران رسیده است

    شد بوته گداز، تمامی هلال را

    رحم است بر سری که به سامان رسیده است

    لرزد به خود ز قیمت نازل ز سنگ بیش

    تا گوهرم به پله میزان رسیده است

    هر چند بسته ام به زنجیر پای من

    شور جنون من به بیابان رسیده است

    صائب همان ز غیرت خود درکشاکشم

    هر چند تیشه ام به رگ کان رسیده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha