صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۹۰: دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل از حریم سینه به مژگان رسیده است کشتی به چار موجه طوفان رسیده است از دل مجو قرار در آن زلف تابدار دیوانه ام به سلسله جنبان رسیده است تا همچو خط لبی به او رسانده ام صد بار بیشتر به لبم جان رسیده است افتاده شو که از پر و بال فتادگی شبنم به آفتاب درخشان رسیده است جز ماه ناتمام، که از خوان آفتاب در زیر آسمان به لب نان رسیده است؟ طوق گلوی من شده خلخال ساق عرش قمری اگر به سرو خرامان رسیده است احوال زخم و خنجر سیراب او مپرس لب تشنه ای به چشمه حیوان رسیده است چون شانه تخته الف زخم گشته ام تا دست من به طره جانان رسیده است زان آتشین عذار که خورشید داغ اوست ته جرعه ای به لاله عذاران رسیده است شد بوته گداز، تمامی هلال را رحم است بر سری که به سامان رسیده است لرزد به خود ز قیمت نازل ز سنگ بیش تا گوهرم به پله میزان رسیده است هر چند بسته ام به زنجیر پای من شور جنون من به بیابان رسیده است صائب همان ز غیرت خود درکشاکشم هر چند تیشه ام به رگ کان رسیده است صائب تبریزی