به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
خط عنبر بار گردی از بهار حسن اوست
خضر کمتر سبزه ای از جویبار حسن اوست
گل که از شبنم گذارد هر سحر عینک به چشم
در کمین مصحف خط غبار حسن اوست
از تماشای خط او چشم روشن می شود
سرمه چشم تماشایی غبار حسن اوست
آفتابی کز شفق رخسار در خون شسته است
داغ ناخن خورده ای از لاله زار حسن اوست
شب که هر تارش به آشوب دگر آبستن است
سایه زلف پریشان روزگار حسن اوست
صبح این خمیازه ها بر ساغر او می کشد
لرزه خورشید تابان از خمار حسن اوست
غنچه را فکر دهان او بهم پیچیده است
سینه گل چاک چاک از خار خار حسن اوست
دل که از شوخی جهانی را به تنگ آورده است
غنچه پژمرده ای از شاخسار حسن اوست
خاک راه اوست با آن لنگر تمکین زمین
آسمان با این تجمل پرده دار حسن اوست
گر چه حسن او نگنجد در زمین و آسمان
دیده هر ذره ای آیینه دار حسن اوست
سرو و گل را پرده عشق نهانی کرده اند
شور مرغان چمن از نوبهار حسن اوست
از بهار آفرینش آنچه می آید به کار
روزگار عشق ما و روزگار حسن اوست
یک نگاه آشنا هرگز ز چشم او ندید
گر چه صائب مدتی شد در دیار حسن اوست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.