کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست

    استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست

    هست اگر امید وصلی دل نمی ماند غمین

    شوق شکر پسته را خندان کند در زیر پوست

    هر که از تعجیل ایام بهاران آگه است

    همچو گل برگ سفر سامان کند در زیر پوست

    نرم کن دل را به آه آتشین کاین مشت خون

    سخت چون شد جلوه پیکان کند در زیر پوست

    لذتی دارد کباب دل که ذوق خوردنش

    استخوان را یک قلم دندان کند در زیر پوست

    گرم گردد راهرو چون نبض راه آید به دست

    نیشتر خون را سبک جولان کند در زیر پوست

    نیست عاشق را غم روزی که عشق چربدست

    خون دل را نعمت الوان کند در زیر پوست

    خودنمایی لازم نوکیسگان افتاده است

    خرده زر غنچه را خندان کند در زیر پوست

    خرقه پشمین نگردد پرده صاحبدلان

    خون چو مشک ناب شد طوفان کند در زیر پوست

    می نماید برق از ابر بهاران خویش را

    عشق را عاشق چسان پنهان کند در زیر پوست

    با خیال از عارض او صلح کن کاین آفتاب

    دیده پوشیده را گریان کند در زیر پوست

    حسن را مشاطه ای صائب به غیر از عشق نیست

    شور بلبل غنچه را خندان کند در زیر پوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha