کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت

    آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت

    خانمان سوزست برق بی نیازیهای حسن

    ورنه آن آیینه رو حاجت به خاکستر نداشت

    از بیابانی که سالم برد بیدردی مرا

    غیر خون بی گناهان لاله دیگر نداشت

    من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین

    عشقبازی پله ای از دار بالاتر نداشت

    چون هلال عید، دور جام یک دم بیش نیست

    وقت آن کس خوش که چشم از چشم ساقی برنداشت

    چشم خواب آلود ما مستغنی از افسانه بود

    کشتی ما از گرانباری غم لنگر نداشت

    بود صائب در گرفتاری حضور دل مرا

    غیر دام اوراق ما شیرازه دیگر نداشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha