کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است

    آب این مزرعه از دیده بیدار دل است

    یوسفی را که ندیده است زلیخا در خواب

    یکی از جلوه گران سر بازار دل است

    نفس سرد، نسیم جگر سوخته است

    داغ جانسوز، چراغ سر بیمار دل است

    آب حیوان که سکندر ز تمنایش سوخت

    شبنم سوخته گلشن بی خار دل است

    از خموشی لب اظهار به هم چسبیدن

    حجت ناطق شیرینی گفتار دل است

    بی ملامت نشود آینه دل روشن

    زخم شمشیر زبان صیقل زنگار دل است

    بی قدم گرد سراپای جهان گردیدن

    کار هر بی سر و پایی نبود، کار دل است

    بحر در ساغر گرداب نگنجد هرگز

    گوش افلاک کجا در خور اسرار دل است؟

    نقطه از گردش پرگار خبر می بخشد

    چشم حیرت زدگان شاهد رفتار دل است

    پرتو شمع محال است به روزن نرسد

    بینش چشم من از دیده بیدار دل است

    غنچه تا کرد دهن باز، در آتش افتاد

    نفس خوش نزند هر که گرفتار دل است

    ما به امید خطر بادیه پیما شده ایم

    آه اگر نشکند این شیشه که در بار دل است

    صائب این ناله زاری که صنوبر دارد

    از نسیم سحری نیست، که از بار دل است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha