کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت

    بر سر خشت عناصر دو سه جولان زد و رفت

    سخت کاری است برون آمدن از عهده رسم

    زین سبب بود که مجنون به بیابان زد و رفت

    وقت آن خوش که درین راه نگردید گره

    سینه چون آبله بر خار مغیلان زد و رفت

    دلم از رفتن ایام جوانی داغ است

    آه ازین برق که آتش به نیستان زد و رفت

    هر که چون شبنم گل پاک شد از آلایش

    غوطه در چشمه خورشید درخشان زد و رفت

    دل من آب شد از غیرت اقبال حباب

    که به یک چشم زدن غوطه به عمان زد و رفت

    داغ ما چشم به الماس نگرداند سیاه

    زخم ما تیغ تغافل به نمکدان زد و رفت

    هر که از چشمه تیغ تو دمی آب کشید

    خاک در دیده سرچشمه حیوان زد و رفت

    بلبل ما به دل نازک گل رحم نکرد

    آتش از شعله آواز به بستان زد و رفت

    مژه بر هم نزد از خواب اجل دیده ما

    این نمک را که به این زخم نمایان زد و رفت؟

    از پریشانی ما یاد کجا خواهد کرد؟

    دل که بر کوچه آن زلف پریشان زد و رفت

    وقت آن راهروی خوش که ازین خارستان

    دست چون برق جهانسوز به دامان زد و رفت

    غم لشکر خور اگر پادشهی می خواهی

    مور این زمزمه بر گوش سلیمان زد و رفت

    هر نسیمی که برآورد سر از جیب عدم

    بر دل سوخته ما دو سه دامان زد و رفت

    جگر اهل سخن از نفس صائب سوخت

    آه ازین شمع که آتش به شبستان زد و رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha