به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
تهی است چشم تو از سرمه سلیمانی
وگرنه شیشه گردون پر از پریزادست
ز کلفت است خطر بیش سخت رویان را
که زنگ، تشنه آیینه های فولادست
ازان به زندگی خویش خلق می لرزند
که دایم از نفس این شمع در ره بادست
ز کار خویش هنرمند را نصیبی نیست
ز جوی شیر به جز خون چه رزق فرهادست؟
مشو ز دیدن رخسار نوخطان غافل
اگر چه مشق جنون بی نیاز از استادست
ز هر نسیم دلش همچو بید می لرزد
ز برگریز خزان سرو اگر چه آزادست
من از رسیدن روزی به خویش دانستم
که رزق مردم بی دست و پا خدادادست
زبان شانه درازست بر سر عالم
ز نسبتی که سر زلف را به شمشادست
ز بیم سیل خراب است خانه معمور
ز گنج، خانه ویرانه صائب آبادست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.