به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
در بهاران سر مرغی که به زیر بال است
از دم سرد خزان ایمن و فارغبال است
هر چه اندوخته ای از تو جدا می گردد
آنچه هرگز نشود از تو جدا، اعمال است
چه کنی دعوی تجرید، که درویشان را
چشم بر حسن مآل است و ترا بر مال است
همه از گردش افلاک شکایت داریم
پایکی خرمن ما گر چه ازین غربال است
می خراشد جگر سنگ، فغان جرسش
یارب این قافله را چشم که در دنبال است؟
شکوه هایی که گره گشته مرا در دل تنگ
تب گرمی است که موقوف به یک تبخال است
به سیاهی شده ای ملتفت از آب حیات
ای که از حسن ترا چشم به خط و خال است
ایمن از دیده شورست جمالی که تراست
کز لطافت گل رخسار تو بی تمثال است
سرو بالای ترا پایه بلند افتاده است
ساق سیمین ترا هاله مه خلخال است
نیست ممکن نکند رحم به دردی که مراست
دل بیدرد تو هر چند که فارغبال است
نیست از عیب خود آگاه، خودآرا صائب
چشم طاوس ز کوته نظری بر بال است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.