به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است
پرده دیده من کاغذ سوزن زده است
خون گل بند ز خاکستر بلبل نشود
دشنه ناله که بر سینه گلشن زده است؟
هر طرف می نگرم برق بلا جلوه گرست
آتش خوی ترا باز که دامن زده است؟
قسم سنگ ملامت به سر سخت من است
داغ تا سکه سودا به سر من زده است
تا تو ای مور به تاراج کمر می بندی
خویش را برق سبکسیر به خرمن زده است
شرری کرده جدا بهر دل من اول
هر که در روی زمین سنگ به آهن زده است
مشکل از صبح قیامت به خود آیم صائب
که ره هوش من آن نرگس پر فن زده است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.