صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۵۳۶: بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است پرده دیده من کاغذ سوزن زده است خون گل بند ز خاکستر بلبل نشود دشنه ناله که بر سینه گلشن زده است؟ هر طرف می نگرم برق بلا جلوه گرست آتش خوی ترا باز که دامن زده است؟ قسم سنگ ملامت به سر سخت من است داغ تا سکه سودا به سر من زده است تا تو ای مور به تاراج کمر می بندی خویش را برق سبکسیر به خرمن زده است شرری کرده جدا بهر دل من اول هر که در روی زمین سنگ به آهن زده است مشکل از صبح قیامت به خود آیم صائب که ره هوش من آن نرگس پر فن زده است صائب تبریزی