به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست
ساخت هر زخم تو لب تشنه زخم دگرم
آب تیغ تو هم ای کان ملاحت شورست!
خصم بیجا به زبردستی خود می نازد
زودتر پاره کند زه، چو کمان پرزورست
گوهر شوخ، گریبان صدف پاره کند
چرخ اگر تربیت ما نکند معذورست
شوربختی چه کند با دل صد پاره ما؟
زخم ما در جگر تیغ قضا ناسورست
غور کن غور، که چون آینه بی زنگار
زره جوهر ما زیر قبا مستورست
از دم صبح چو اوراق خزان انجم ریخت
همچنان شمع به تاج زر خود مغرورست
بیشتر گشت سیه کاریم از موی سفید
حرص را گرمی هنگامه ازین کافورست
زر میندوز که چون خانه پر از شهد شود
آن زمان وقت جلای وطن زنبورست
حسن را ملک ز بیماری چشم آبادست
عشق را خانه ز ویرانی دل معمورست
تابع مطرب تردست بود وجد و سماع
چرخ در گرد بود تا سر ما پرشورست
معنی روشن و خورشید، گل یک چمنند
فکر صائب نتوان گفت چرا مشهورست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.