به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
روغن از ریگ کند جذب، چراغی که مراست
بس که از عشق تو هر لحظه به رنگی سوزم
بال طاس بود پای چراغی که مراست
می شود باز دل تنگ من از چین جبین
چوب منع است کلید در باغی که مراست
دانه سوخته، از برق چه پروا دارد؟
چه کند ناخن الماس به داغی که مراست؟
نرسد نشأه دیدار به دل از چشمم
که ز من تشنه تر افتاده ایاغی که مراست
نرسد از دم گرمم به ضعیفان آسیب
می دهد کوچه به پروانه چراغی که مراست
دلگشاتر بود از دامن صحرای بهشت
صائب از رخنه دل کنج فراغی که مراست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.