صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۳۱: قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قانع از صاف به دردست دماغی که مراست روغن از ریگ کند جذب، چراغی که مراست بس که از عشق تو هر لحظه به رنگی سوزم بال طاس بود پای چراغی که مراست می شود باز دل تنگ من از چین جبین چوب منع است کلید در باغی که مراست دانه سوخته، از برق چه پروا دارد؟ چه کند ناخن الماس به داغی که مراست؟ نرسد نشأه دیدار به دل از چشمم که ز من تشنه تر افتاده ایاغی که مراست نرسد از دم گرمم به ضعیفان آسیب می دهد کوچه به پروانه چراغی که مراست دلگشاتر بود از دامن صحرای بهشت صائب از رخنه دل کنج فراغی که مراست صائب تبریزی