کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست

    می دهد هر که ازین راه خبر، بیخبرست

    از سرانجام دل، آگاه نباشد عاشق

    شعله از عاقبت سیر شرر بیخبرست

    در سر دل تو چه دانی که چه دولتها هست؟

    صدف پست ز اقبال گهر بیخبرست

    عشق با جرأت گفتار نمی گردد جمع

    طوطی از حسن گلوسوز شکر بیخبرست

    لذت سوده الماس نمی یابد چیست

    بس که از لذت داغ تو جگر بیخبرست

    از گرانجانی خود پشت به کوه افکنده است

    کشتی از قوت بازوی خطر بیخبرست

    چون نسوزد جگر سنگ به نومیدی من؟

    که عقیق تو ازین تشنه جگر بیخبرست

    قدح تلخ مکافات کند مخمورش

    شم مستی که ز ارباب نظر بیخبرست

    آن که بر بیخبری طعن زند مستان را

    خبر از خویش ندارد چه قدر بیخبرست

    ناله ای کز سر در دست، اثرها دارد

    چون نواهای تو صائب ز اثر بیخبرست؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha