صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰: در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست می دهد هر که ازین راه خبر، بیخبرست از سرانجام دل، آگاه نباشد عاشق شعله از عاقبت سیر شرر بیخبرست در سر دل تو چه دانی که چه دولتها هست؟ صدف پست ز اقبال گهر بیخبرست عشق با جرأت گفتار نمی گردد جمع طوطی از حسن گلوسوز شکر بیخبرست لذت سوده الماس نمی یابد چیست بس که از لذت داغ تو جگر بیخبرست از گرانجانی خود پشت به کوه افکنده است کشتی از قوت بازوی خطر بیخبرست چون نسوزد جگر سنگ به نومیدی من؟ که عقیق تو ازین تشنه جگر بیخبرست قدح تلخ مکافات کند مخمورش شم مستی که ز ارباب نظر بیخبرست آن که بر بیخبری طعن زند مستان را خبر از خویش ندارد چه قدر بیخبرست ناله ای کز سر در دست، اثرها دارد چون نواهای تو صائب ز اثر بیخبرست؟ صائب تبریزی