کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست

    در کمند آرد صبا را زلف عنبر بوی دوست

    بس که با تردامنان زانو به زانو می کشید

    زنگ بدنامی گرفت آیینه زانوی دوست

    تا نهادم بر سر کویش قدم، رفتم ز دست

    گرده بیهوشدارو بود خاک کوی دوست

    همچو طفلی کز دبستان رخصت باغش دهند

    می دهد هر قطره اشکم به جست و جوی دوست

    رشته امید چندین مرغ دل را پاره کرد

    دستبازی های گستاخ صبا با موی دوست

    یک به یک پهلونشینان را به خاک و خون نشاند

    برنمی آید کسی با تیغ یک پهلوی دوست

    شوق هر شب کعبه را صائب به آن تمکین که هست

    در لباس شبروان آرد به طوف کوی دوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha