کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست

    آه اگر آبی بر این آتش نریزد روی دوست

    دور باش ناز اگر نزدیک نگذارد مرا

    زیر یک پیراهن از یکرنگیم با بوی دوست

    می شود هر شعله ای انگشت زنهار دگر

    آتش سوزان طرف گردد اگر با خوی دوست

    از صدای شهپر جبریل بر هم می خورد

    گوش هر کس آشنا گردد به گفت و گوی دوست

    کاسه دریوزه سازد ناف را آهوی چین

    چون پریشان سیر گردد زلف عنبر بوی دوست

    می کند از بار دل سرو و صنوبر را سبک

    رو به هر گلشن گذارد قامت دلجوی دوست

    گر به این دستور آرد روی دلها را به خود

    قبله ها را طاق نسیان می کند ابروی دوست

    می شود سیل بهاران خاروخس را بال و پر

    رفتن دل می برد ما بیخودان را سوی دوست

    می برد گوی سعادت از میان رهروان

    هر که از سر پای می سازد به جست و جوی دوست

    این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است

    عاشق اندر پوست کی گنجد چو بیند روی دوست؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha