صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲: شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست آه اگر آبی بر این آتش نریزد روی دوست دور باش ناز اگر نزدیک نگذارد مرا زیر یک پیراهن از یکرنگیم با بوی دوست می شود هر شعله ای انگشت زنهار دگر آتش سوزان طرف گردد اگر با خوی دوست از صدای شهپر جبریل بر هم می خورد گوش هر کس آشنا گردد به گفت و گوی دوست کاسه دریوزه سازد ناف را آهوی چین چون پریشان سیر گردد زلف عنبر بوی دوست می کند از بار دل سرو و صنوبر را سبک رو به هر گلشن گذارد قامت دلجوی دوست گر به این دستور آرد روی دلها را به خود قبله ها را طاق نسیان می کند ابروی دوست می شود سیل بهاران خاروخس را بال و پر رفتن دل می برد ما بیخودان را سوی دوست می برد گوی سعادت از میان رهروان هر که از سر پای می سازد به جست و جوی دوست این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است عاشق اندر پوست کی گنجد چو بیند روی دوست؟ صائب تبریزی