به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
چهره خورشید را روشنگری در کار نیست
آتش از خود می دهد بیرون سپند شوخ ما
این سبکسیر فنا را مجمری در کار نیست
قطره آبی به هم پیچد بساط خواب را
در شکست اهل غفلت لشکری در کار نیست
هیچ نقشی نیست کز آیینه رو پنهان کند
دل چو روشن شد کتاب و دفتری در کار نیست
مطرب ما چون خم می سینه پر جوش ماست
محفل عشاق را خنیاگری در کار نیست
هر چه باید، آدمی با خویشتن آورده است
خواب چون افتاد سنگین، بستری در کار نیست
با زبان گندمین، روزی طلب کردن خطاست
طوطی شیرین سخن را شکری در کار نیست
گر دهانش در نظر ناید، حدیث او بس است
باده روحانیان را ساغری در کار نیست
کهربایی حاصل ما را به غارت می برد
خرمن بی مغز ما را صرصری در کار نیست
سیل بی رهبر به دریا می رساند خویش را
شوق در هر دل که باشد رهبری در کار نیست
می ربایندت چو شبنم شوخی گلها ز هم
سیر این گلزار را بال و پری در کار نیست
کوه طاقت صائب از دل گو گرانی را ببر
این محیط بیکران را لنگری در کار نیست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.