صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۶۸: حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست چهره خورشید را روشنگری در کار نیست آتش از خود می دهد بیرون سپند شوخ ما این سبکسیر فنا را مجمری در کار نیست قطره آبی به هم پیچد بساط خواب را در شکست اهل غفلت لشکری در کار نیست هیچ نقشی نیست کز آیینه رو پنهان کند دل چو روشن شد کتاب و دفتری در کار نیست مطرب ما چون خم می سینه پر جوش ماست محفل عشاق را خنیاگری در کار نیست هر چه باید، آدمی با خویشتن آورده است خواب چون افتاد سنگین، بستری در کار نیست با زبان گندمین، روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکری در کار نیست گر دهانش در نظر ناید، حدیث او بس است باده روحانیان را ساغری در کار نیست کهربایی حاصل ما را به غارت می برد خرمن بی مغز ما را صرصری در کار نیست سیل بی رهبر به دریا می رساند خویش را شوق در هر دل که باشد رهبری در کار نیست می ربایندت چو شبنم شوخی گلها ز هم سیر این گلزار را بال و پری در کار نیست کوه طاقت صائب از دل گو گرانی را ببر این محیط بیکران را لنگری در کار نیست صائب تبریزی