کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست

    ساده لوح آن کس که دل بر عمر بی بنیاد بست

    می شود نام بزرگان از هنرمندان بلند

    طرف شهرت بیستون از تیشه فرهاد بست

    رو به هر مطلب که آرد، می زند نقش مراد

    صفحه رویی که نقش از سیلی استاد بست

    پرده دار دیده عاشق حجاب او بس است

    چشم ما را بی سبب آن غمزه جلاد بست

    ناله کردن در حریم وصل، کافر نعمتی است

    در بهاران عندلیب ما لب از فریاد بست

    می تراود حسرت آغوش از آغوش ما

    زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست

    کوه را از جا درآرد شوخی تمثال حسن

    نقش شیرین را به سنگ خاره چون فرهاد بست؟

    ناخن تدبیر سر از کار ما بیرون نبرد

    این رگ پیچیده، دست نشتر فصاد بست

    روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار

    تا نظر وا کرد، چشم از عالم ایجاد بست

    چون توانم زیست ایمن، کز برای کشتنم

    تیغ از جوهر کمر در بیضه فولاد بست

    دل دو نیم از درد چون شد، شاهراه آفت است

    چون توان صائب ره غم بر دل ناشاد بست؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha