به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
بشکند دستی که دست مردم افتاده بست!
عکس خود را دید در می زاهد کوتاه بین
تهمت آلوده دامانی به جام باده بست
آب خضر و باده روشن ز یک سرچشمه اند
چشم بست از زندگی هر که چشم از باده بست
سرو را خم کرد بار آشیان قمریان
بار خود نتوان به دوش مردم آزاده بست
ذوق رسوایی گرفت اوجی که زهد مرده دل
سنگ طفلان را به جای مهر در سجاده بست
همت از افتادگی بستان که حسن خیره چشم
دست عالم را به زلف پیش پا افتاده است
وصل لیلی از ره آوارگی نزدیک بود
دشت در گمراهی مجنون کمر از جاده بست
از صراط المستقیم عشق پا بیرون منه
شد بیابان مرگ صائب هر که چشم از جاده بست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.