صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۱۳: محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست بشکند دستی که دست مردم افتاده بست! عکس خود را دید در می زاهد کوتاه بین تهمت آلوده دامانی به جام باده بست آب خضر و باده روشن ز یک سرچشمه اند چشم بست از زندگی هر که چشم از باده بست سرو را خم کرد بار آشیان قمریان بار خود نتوان به دوش مردم آزاده بست ذوق رسوایی گرفت اوجی که زهد مرده دل سنگ طفلان را به جای مهر در سجاده بست همت از افتادگی بستان که حسن خیره چشم دست عالم را به زلف پیش پا افتاده است وصل لیلی از ره آوارگی نزدیک بود دشت در گمراهی مجنون کمر از جاده بست از صراط المستقیم عشق پا بیرون منه شد بیابان مرگ صائب هر که چشم از جاده بست صائب تبریزی