کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است

    چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است

    از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم

    دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است

    درد تلخی در قدح دارم که کوثر داغ اوست

    شیشه دل گر چه از صهبای سرجوشم تهی است

    گر چه عمری شد به دریا می روم دست و بغل

    همچو موج از گوهر شهوار آغوشم تهی است

    سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس

    صفحه خاطر ازین خواب فراموشم تهی است

    گفتگوی پوچ ناصح را نمی دانم که چیست

    این قدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است!

    خجلتی دارم که خواهد پرده پوش من شدن

    گر چه از سجاده تقوی بر و دوشم تهی است

    گر چه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را

    همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است

    می زنم لاف خودی صائب ز بیم چشم زخم

    ورنه از زنگ خودی آیینه هوشم تهی است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha