صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵: مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است درد تلخی در قدح دارم که کوثر داغ اوست شیشه دل گر چه از صهبای سرجوشم تهی است گر چه عمری شد به دریا می روم دست و بغل همچو موج از گوهر شهوار آغوشم تهی است سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس صفحه خاطر ازین خواب فراموشم تهی است گفتگوی پوچ ناصح را نمی دانم که چیست این قدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است! خجلتی دارم که خواهد پرده پوش من شدن گر چه از سجاده تقوی بر و دوشم تهی است گر چه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است می زنم لاف خودی صائب ز بیم چشم زخم ورنه از زنگ خودی آیینه هوشم تهی است صائب تبریزی