به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است
کشتی می را چرا ساقی به خشکی بسته است؟
مشکل است از روی آتشناک دل برداشتن
ورنه آتش از سپند من مکرر جسته است
از نظر غایب نمی گردد به دوری چهره اش
دیده آیینه را نقشی چنین ننشسته است
داغ دارد زلف عنبرفام را از پیچ و تاب
رشته جان تا به آن موی کمر پیوسته است
چون در آیینه، روی سخت این آهن دلان
می نماید باز در ظاهر، ولیکن بسته است
از پریشانی دل صد پاره را شیرازه کن
تار و پود جسم تا از یکدگر نگسسته است
بی سخن روشندلان بهتر به مضمون می رسند
نامه وا کرده اینجا نامه سربسته است
از فشار قبر گردد استخوانش توتیا
هر که صائب خویش را در زندگی نشکسته است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.