کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سرگشته ساخت خال دلارای او مرا

    پرگار کرد نقطه سودای او مرا

    هر پاره داشت از دل من عالم دگر

    شیرازه کرد زلف دلارای او مرا

    گشتم تمام چشم و همان چشم بسته ام

    حیرت فزود بس که تماشای او مرا

    می بود کاش درد گرفتاریم یکی

    پیوند دیگرست به هر جای او مرا

    چون آب سر دهد به خیابان باغ خلد

    در هر نظاره قامت رعنای او مرا

    خون هزار بوسه به دل جوش می زند

    از دیدن حنای کف پای او مرا

    چون کوه طور مغز مرا سرمه می کند

    برقی که در دل است ز سیمای او مرا

    از عشق جای شکوه نمانده است در دلم

    لطف بجاست رنجش بیجای او مرا

    اقبال عشق ساخت به وصلم امیدوار

    ورنه زیاد بود تمنای او مرا

    می داشت کاش حوصله یک نگاه دور

    شوقی که می برد به تماشای او مرا

    خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش

    ای عقل واگذار به سودای او مرا

    در کار نیست شیشه و پیمانه دگر

    صائب بس است نرگس شهلای او مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha